موضوع: "اخبار مدرسه"
نارضایتی فاطمه(س) از خلیفه اول
دوشنبه 97/11/29
بخاری در صحیح بخاری نقل می کند:
“"ان فاطمه ابنة رسول الله سألت ابا بکر الصدیق بعد وفاة رسول الله (ص) أن یقسم لها میراثها ما ترک رسول الله ص مما أفاء الله علیه فقال لها أبوبکر أن رسول الله ص قال لا نورث ما ترکنا صدقة فغضبت فاطمة بنت رسول الله فهجرت أبا بکر فلم تزل مهاجرته حتی توفیت""؛ [1] فاطمه دختر پیامبر، بعد از وفات پدرش از خلیفه اول درخواست نمود تا میراثش را به او بازگرداند. ابو بکر گفت که پیامبر فرموده: ما ارث برجای نمی گذاریم و ما ترک ما صدقه است! فاطمه با شنیدن این سخن، غضبناک شده و با ابوبکر قهر کرد و این قهر او تا زمان رحلتش ادامه داشت.
صحیح بخاری،دار الفکر، بیروت، 1401 هـ ق ، ج 4، ص 42.
قنفذ
دوشنبه 97/11/29
قُنفُذ از افراد تاثیرگذار در ماجرای هجوم به خانه امام علی(ع) و شهادت فاطمه زهرا(س). برخی منابع[۱] او را غلام عمر بن خطاب و برخی دیگر[۲] او را غلام ابوبکر دانستهاند. در کتاب الامامه و السیاسه نام او قُنفُد ذکر شده است.[۳] از نسب و دیگر مشخصات فردی او گزارشی در دست نیست.
در منابع گزارشی درباره قنفذ جز در ماجرای بیعت گرفتن از امام علی (ع) برای خلافت ابوبکر نیامده است. شیخ مفید گفته است عمر بن خطاب، قنفذ را به سوی خانه امام علی(ع) فرستاد تا ایشان را برای بیعت به مسجد بیاورد و اگر از آمدن خودداری کرد، هیزم بر در خانه جمع کند.[۴] در کتاب الاحتجاج آمده است وقتی حضرت زهرا (س) مانع بردن امام علی (ع) به مسجد شد، قنفذ با تازیانه حضرت زهرا (س) را زده و وقتی ایشان پشت درب خانه قرار گرفت، قنفذ درب را فشار داده که سبب شکسته شدن استخوان سینه آن حضرت و سقط شدن جنینش (محسن بن علی) شده است.[۵] در دلائل الامامة نیز آمده قنفذ به دستور عمر، با غلاف شمشیر، فاطمه (س) را زده است.[۶]
1. طبری، دلائل الإمامة، ۱۴۱۳ق، ص۱۳۴
2. الخصیبی، الهدایة الکبری، ۱۴۱۹ق، ص۱۷۹.
3. ابن قتیبه، الامامه و السیاسة، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص۳۰
4. شیخ مفید، الجمل، ۱۴۱۳ق، ص۱۱۷.
5. طبرسی، الإحتجاج، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۸۳
6. طبری، دلائل الإمامة، ۱۴۱۳ق، ص۱۳۴.
آرايشگاه گفتار
دوشنبه 97/11/29
در جنگ صفين دو نفر از اصحاب شجاع و با وفاي حضرت علي (عليه السلام) به نام حجر بن عدي و عمرو بن حمق به مردم شام لعن ناسزا مي گفتند:
اين خبر به علي (عليه السلام) رسيد. حضرت آنها را احضار نمود فرمود: زبان خود را کنترل کنيد و از دشنام گويي پرهيز نماييد.
- مگر ما بر حق نيستيم و پيروان معاويه بر باطل نيستند؟
- آري، ما بر حق و آنها بر باطلند.
- پس چرا اجازه نمي دهي ما به آنان دشنام بگوييم؟
- من خوش ندارم که شما فحش دهنده و ناسزا گو شناخته شويد. بلکه مناسب است به جاي فحش و ناسزا، کارهاي زشت آنها را فاش کنيد و بگوييد روش آنها چنين و چنان است و کارهايشان، اين گونه و آنگونه است و به جاي لعن و دشنام بگوييد:
خدايا خونهاي آنها و خونهاي ما را حفظ کن و بين ما و آنانم صلح و سازش برقرار فرما، و آنان را از گمراهي هدايت فرما تا نادانشان حق را بشناسند و از انحراف و کج روي دست بکشند. انتخاب چنين روش را من بيشتر دوست دارم و براي شما نيز بهتر است.
آن دو يار پاکباز گفتند: يا اميرالمؤمنين نصيحت شما را از جان و دل مي پذيرم و شيوه تو را روش خود مي سازيم.
چقدر زيباست همه پيروان آن امام بزرگوار اين شيوه را روش خود سازند و از فحش و ناسزا و حرفهاي رکيک حتي به دشمنان بپرهيزند و زبان خويش را پاک نگه دارند.
محمود ناصري، داستان هاي بحارالانوار، ج 9
متن اين كتاب را مي توانيد در كتابخانه سايت غدير ببينيد.
روانشناسي مثبتنگر و نظريه شکوفايي
دوشنبه 97/11/29
سخن بلند و اميدبخش روانشناسي مثبتنگر اين است که ميتوان افراد را از نظر سطح سلامت روان در سه گروه قرار داد:
الف) افراد بيمار و روانرنجور که بيشتر زمان خود را با هيجانهاي منفي مانند اضطراب، پرخاشگري، غم، بدبيني و نااميدي سپري ميکنند و درگير بيماريهاي ناتوانکننده افسردگي، وسواس، اضطراب فراگير و ديگر آسيبهاي رواني هستند.
ب) افرادي که نه در چنبره هيجانهاي ناخوشايند گرفتارند و نه زندگي شاد و مثبتي دارند و به گفته «فردريکسون» نسبت هيجانهاي مثبت آنها به هيجانهاي منفيشان کمتر از سه به يک است.
ج) افراد شاد، آرام، اميدوار و در يک کلام مثبتگرا که هيجانهاي خوشايند آنها در يک بازه زماني يک ماهه سه برابر يا بيشتر از هيجانهاي ناخوشايند آنهاست.
موضوع روانشناسي مثبتنگر، بهزيستي (بهباشي) است. استاندارد طلايي براي اندازهگيري بهباشي، ميزان شکوفايي و هدف روانشناسي مثبتنگر، افزايش ميزان شکوفايي است(نه خودشکوفايي مبهم مزلو).
اين نظريه، پنج جزء يا عنصر دارد:
1-هيجان مثبت
«باربارا فردريکسون»، ده هيجان مثبت را معرفي کرده است:
شادي، سپاسگزاري، آرامش، علاقه (به انديشهها و چيزهاي جديدي که کشف کردهايم و مجذوب آنها شدهايم)، اميد، غرور مثبت (احساس خوب ناشي از موفقيت که با فروتني مناسب تعديل ميشود)، تفريح، الهام (فراتررفتن از امور عادي و تحت تأثير انسانهاي بافضيلت و ارزشهاي والا قرارگرفتن)، عشق (احساسي لطيف از امنيت، آرامش و صميميت).
2- اشتياق به کار
به کاربردن منظم توانمنديها و صرف وقت زياد همراه با انگيزه، علاقه و هدفمندي براي به انجام رساندن وظايف و مسئوليتها.
3- روابط مثبت
ارتباط صميمانه با اعضاي خانواده و نزديکان و دوستان و ارتباط با کيفيت با همکاران و همراهان. اين ارتباط بايد با احترام، اعتماد و حمايت مناسب بارور شود.
4- معنا و هدف
استفاده از برترين توانمنديها براي پيوستن و خدمت کردن به چيزي بزرگتر از خود.
5- دستاورد
دستاوردها يا موفقيتهاي عيني نشاندهنده زندگي توأم با پيشرفت است. مانند کارهايي که براي رفاه انسانهاي ديگر کردهايم يا کتابها و مقالههايي که نوشتهايم.
فردي که پنج عنصر شکوفايي را دارد از نظر سطح بهباشي و خوشزيستي در مرتبه بالاتر از فرد مثبت قراردارد.
محمود گلزاري،درآمدي بر تحليل شخصيت آيت الله هاشمي رفسنجاني، ماهنامه سپيده دانايي، شماره101و102
استخوان در گلو!
دوشنبه 97/11/29
علی(ع) تا ۶ ماه، از بیعت با ابوبکر خودداری کرد[1] اما گسترش سریع ارتداد، طغیان قبایل و ظهور مدعیان پیامبری در جزیرهالعرب [2] باعث شد که حضرت تصمیم بگیرد همچون انسانی که خار درچشم و استخوان درگلوست [3] برای حفظ اسلام با ابوبکر بیعت کند. برخی از منابع نیز احتمال دادهاند که جو فشار و بیم جان در قبول بیعت بیتأثیر نبوده است، زیرا روایت شده که روزی ابوحنیفه از مؤمن طاق پرسید اگر خلافت حق مشروع علی بود، چرا برای گرفتن حق خویش قیام نکرد؟ وی پاسخ داد: ترسید جنیان او را نیز چون سعدبن عباده بکشند!.[4]
1. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۸؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۱۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۶.
2. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۵۹م، ج۱، ص۵۸۷؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ۱۳۸۷ق، ج۳، ص۲۰۷.
3. نهج البلاغه، خطبه شقشقیه.
4. طبرسی، الاحتجاج، ۱۳۸۶ق، ج۲، ص۳۸۱.