تربت کربلا

 

پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله)، مقداری از خاک کربلا را به‌ام سلمه داده بود و او نیز آنرا در شیشه‏‌ای ‏نگهداری می‌کرد. حضرت فرموده بود هر‌گاه دیدی که این خاک، به خون تبدیل شد، بدان ‏که فرزندم حسین‏(ع) کشته شده است. روزی ام سلمه در خواب، رسول خدا را با چهره‏‌ای ‏غمگین و لباسی خاک آلود دید، که حضرت به او فرمود: از کربلا و از دفن شهدا می‌آیم. ناگهان از خواب برخاست، نگاه به آن شیشه کرد، خاک را خونین یافت، دانست که‏ حسین‏(ع) شهید شده است. آنگاه شیون و زاری نمود و وقتی همسایه‌ها آمدند، ماجرا را به آنان بیان کرد.[1] این ماجرا در روایات، به‏ «‌حدیث قاروره‏‌» معروف است.
1. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، صص۸۹- 227؛ ج۴۴، صص۲۲۵- ۲۳۱.

 

پيش روندگي2

دستاورد با سرمايه ها و امکانات در اختيار يک فرد رابطه تنگاتنگ دارند. سود و زيان دستاورد با توجه به امکاناتي که فرد در اختيار داشته سنجيده مي شود. از اين رو پاسخ را بايد در معادله امکانات و دستاوردها، و مناسبات ميان آنها جستجو کرد. اما امکانات ما کدامند؟ ما امکانات مختلفي داريم که براي کسب دستاورد مهم هستند.

در اين باره مي توان به امکانات فردي مانند نيروها و قواي دروني و بيروني انسان(: شنوايي، بينايي، سلامتي، تفکر و…)،

سرمايه هاي مادي، امکانات معنوي (: انزال کتب، ارسال رسل، ايمان و ارتباط با خدا، و…)

و سرمايه هاي اجتماعي (: اعتبار اجتماعي، خانواده، دوست، والدين، فاميل و…) اشاره کرد.

همه اين ها و امور ديگري از اين دست، همه سرمايه اي براي موفقيت انسان بشمار مي‌روند، اما مهم اين است که اين امکانات را بدون زمان نمي توان محاسبه نمود. واقعيت اين است که زمان نيز يک «سرمايه و امکان» بزرگ و حياتي در زندگي است که پيوسته در حال گذر و نابودي است. هر انساني مقدار محدودي از اين سرمايه را در اختيار دارد که زمينه را براي کسب دستاورد به وجود مي آورد.

نکته مهم و اساسي در تحليل اين حديث اين است که آن امکانات، در اين سرمايه معنا مي يابد و لذا هر کدام از آنها در يک قطعه زمان، يک امکان به وجود مي آيند. اين بدان معناست که مثلاً نعمت سلامتي يا توان جسماني، در فرضاٌ ده قطعه زماني، ده امکان و ده سرمايه بشمار مي رود، نه يک سرمايه و امکان.

بنا بر اين، اگر فرد در هر قطعه زمان، دستاوردي را کسب کند، سود کرده است و اگر دستاوردي کسب نکند، سرمايه اي را از دست داده و چيزي به دست نياورده است. اين وضعيت را حضرت، خسارت دانسته اند.

از تحليل اين بحث مي توان نتيجه گرفت که معادله ارزيابي موفقيت، مبتني است بر «تقسيم دستاورد بر امکانات» و امکان يعني ضرب سرمايه هاي فردي، معنوي، مادي و اجتماعي در زمان.

به نظر مي رسد اين، زير بناي عقلاني سخن حضرت باشد. بر اساس اين منطق است که مي‌توان گفت تساوي در دو مقطع زماني، مساوي با خسارت است؛ چون فرد در زمان دوم هيچ سودي نبرده و اين يعني زيان. همچنين بدتر شدن وضع او در دو مقطع زماني، فراخسارت است که از آن به نفرين ياد شده است؛ چون از آنچه که داشته نيز عقب تر رفته است.

 

عباس پسنديده،سايت دارالحديث

 

پيش روندگي1

 

امام صادق (عليه السلام): مَنِ استَوى يَوماهُ فَهُوَ مَغبونٌ، ومن كان آخر يوميه خيرهما فهو مغبوط، ومَن كانَ آخِرُ يَومَيهِ شَرَّهُما فَهُوَ مَلعونٌ، ومَن لَم يَرَ الزِّيادَةَ في نَفسِهِ كانَ إلَى النُّقصانِ، ومَن كانَ إلَى النُّقصانِ، فَالمَوتُ خَيرٌ لَهُ مِنَ الحَياةِ. (الأمالي صدوق : ص 766 ح 1030)
ترجمه حديث:
آن كه، مغبون است، و آن كه دومين روزش بهتر باشد، نکو حال (برنده) است. و آن كه دومين روزش بدتر باشد، نفرين شده است. آن كه پيشرفت را در خود نبيند، رو به نقصانْ است و هر كه رو به نقصانْ باشد، مرگ از زندگى برايش بهتر است.

اين حديث شريف يک طبقه بندي سه گانه انسان ارائه ميکند:
مغبون، مغبوط و ملعون.
- مغبون کسي است که دو روزش برابر باشد.
- مغبوط کسي است که روز دومش بهتر از روز نخستش باشد؛
- و ملعون کسي است که روز دومش بدتر باشد.

اين، يک حديث توصيفي بوده و شگفتي آور است، زيرا چگونه ممکن است تساوي در دو روز را خسارت دانست و حال آن که به نظر مي رسد نه خسارت است و نه منفعت. بر اساس يک قاعده، هر سخن معصوم (ع) مبتني بر يک قانون است که بر اساس آن مي توان سخن حضرت را تحليل کرد و کشف آن مي‌تواند يک يافته روانشناختي به شمار آيد. اما آنچه اينجا مهم است اين که چگونه مي توان به لايه زيرين و بنيادين اين حديث شريف دست يافت؟

براي اين منظور، نخست بايد متن حديث را مورد توجه قرار داد و نقاط محوري آن را شناسايي نمود. به نظر ميرسد که دو نقطه محوري در اين حديث وجود دارد: يکي دستاورد و عدم آن که از واژه هاي (استوي، خيرهما، شرهما، مغبون، مغبوط، ملعون، الزيادة و النقصان) به دست مي آيد، و ديگري زمان که از واژه (يوماه و يوميه) به دست مي آيد.
در گام بعد بايد نحوه تعامل اين دو را با يکديگر بررسي نمود. مطالعه متن حديث نشان مي دهد که اين دو به گونه جالبي در هم تنيده اند. يعني ارزيابي دستاورد و عدم آن، بدون در نظر گرفتن زمان امکان پذير نيست. اين از آنجا معلوم مي شود که حضرت تساوي دستاورد در دو روز را «زيان» ارزيابي مي کنند، نه عدم پيشرفت(مَنِ استَوى يَوماهُ فَهُوَ مَغبونٌ)!! و تنها در صورت افزايش دستاورد در روز دوم، وضعيت را «سود» ارزيابي مي‌کنند (، ومَن كانَ آخِرُ يَومَيهِ خيرهُما فَهُوَ مَغعوطٌ). پرسش اين است که چرا چنين است؟
پاسخ اين پرسش، پرده از راز سخن امام(ع) برداشته و قانون زير بناي اين منطق را آشکار مي سازد. لذا محقق بايد لايه هاي ژرف تر سخن حضرت را بکاود تا بتواند منطق استوار آن را بيابد.

ادامه دارد…


عباس پسنديده،سايت دارالحديث

 

پرورش درك حقيقت

 

تا ز لالا مي گـريـزي وصل نيست
زانکه لالا را ز شاهد فصل نيست

در زمان قديم به مربيان سالخورده اي که وظيفه تعليم و تربيتِ بزرگ زادگان را به عهده داشتند، لالا يا لَلِه مي گفتند. برخي از کودکاني که براي تربيت به اين پيران تجربت انديش سپرده مي شدند، مجذوب تعليمات لالا نمي شدند و از محضر او مي گريختند و لذا کم مايه و بي سواد بار مي آمدند.
جلال الدين مي گويد: تا وقتي که از لالايان و مربيان گريزان باشي، به دانايي و کمال نمي رسي و شاهد وصال را در آغوش نمي گيري؛ چرا که پيرانِ مربي با شاهدان و زيبارويان پيوسته اند و لازم و ملزوم يکديگر مي باشند.
انسان بايد ظرفيت درک و پذيرش حقيقت را در خود بپروراند تا از وصال به کمال باز نماند. آنان که تاب و توان حضور در محضر اولياي الهي را ندارند، به وصال زيبارويان دست نخواهند يافت.
مولانا مي گويد: نازک دلانِ زودرنجي که سختي صبر را بر نمي تابند، خوبرويان را در نمي يابند.
تو چه داني ذوق صبر اي شيشه دل خاصه صـبـر از بـهـر آن نـقـش چـگـل
چِگِل: يکي از شهرهاي معروف ترکستان قديم که مردم آن به زييايي معروف بوده اند.

 

هزار قانون زندگي (برگرفته از مثنوي معنوي)،
محمود قنبري و همكاران، قانون قانون 453


بد بختي انتخابي

تئوري انتخاب مي گويد که بايد از کنترل گري پرهيز کرد. کنترل گري را به عنوان عامل تخريب کننده رابطه معرفي مي کند. کنترل دروني را در مقابل کنترل بيروني توصيه مي کند. اين روانشناسي جديد به ما مي آموزد که آنچه انجام مي دهيم و احساس مي کنيم، از جمله بدبختي ما، حاصل انتخاب خود ماست. بنابراين اگر مي خواهيم احساس بهتري داشته باشيم بايد به نحوي زندگي مان را تغيير دهيم. در اغلب موارد اين کار بدين معناست که چنانچه با ديگران مشکل داريم، براي حل آن بايد با دقت بيشتري به رفتارهاي خودمان توجه کنيم. تئوري انتخاب توضيح مي دهد که افراد چرا و چگونه رفتار مي کنند. اين نظريه شيوه کارکرد مغز آدمي را براي صدور رفتار تبيين مي کند.

تئوري انتخاب معتقد است که هر آنچه از ما سر مي زند يک رفتار است: غذا خوردن، دعواکردن، خشمگين شدن، غمگين و افسرده شدن، نگران و مضطرب شدن و … . تمام رفتارهاي ما از درون ما برانگيخته مي شوند و معطوف به هدفي هستند. هدف هر رفتار، ارضاي يکي از پنج نياز اساسي ماست که عبارتند از :
1. عشق و احساس تعلق 2. پيشرفت و خودشکوفايي(قدرت) 3. تفريح و لذت
4. آزادي و خودمختاري 5. بقا و زنده ماندن

تئوري انتخاب معتقد است هنگامي که افراد در ارضاي نيازهاي خود ناکام مي شوند، دست به رفتار مي زنند. يعني رفتار و عمل خاصي را انتخاب مي کنند تا شايد بدان وسيله نيازشان را برآورده سازند . چنان چه فرد براي ارضاي نيازهايش روش هاي موثر را پيدا نکند دست به رفتارهاي ناکارآمد مي زند که در روان شناسي رايج به آنها بيماري مي گويند مثل : مضطرب، افسرده، خشمگين، منزوي و …

اين تئوري معتقد است که افراد خودشان آن رفتار را انتخاب مي کنند. پس به جاي افسرده بودن فعل افسردگي کردن را به کار مي برد. تئوري انتخاب معتقد است که گذشته ها بر زندگي کنوني ما اثري شگرف داشته است، ولي تعيين کننده رفتار کنوني ما نيست.

بزرگي مي گفت : برگشت به تلخي هاي گذشته، همچون جنازه ي مرده اي است که بر دوش خود حمل مي کنيم . گاه در زندگي برخي از افراد اين جنازه را سالها به دوش مي کشند و بوي متعفن آن هم ديگران و هم خودشان را آزار مي دهد …

و در مجموع اين تئوري مي گويد:
ما برآيند نيروها و عوامل بيروني نيستيم.
ما قرباني گذشته خود نيستيم.
ما بازيچه لايه زيرين مغز و هورمون ها نيستيم.
ما رفتار خود را انتخاب مي کنيم و تاکنون نيز چنين کرده ايم.

 

برگرفته از کتاب درآمدي بر روانشناسي اميد - تئوري انتخاب، ويليام گلاسر، علي صاحبي