گوش شنوا
چند سال پيش در يک دبيرستان غيرانتفاعي، دو روز در هفته مشغول بودم. يکي از برنامه هاي ثابتم حضور در مدرسه قبل از آمدن دانش آموزان به مدرسه بود. اول صبح در حياط مي ايستادم و دانش آموزان که وارد مدرسه مي شدند، به تک تک آنها، سلام و احوال پرسي مي کردم، لبخند و مهرباني تقديمشان مي کردم. اين برنامه هر روز در سرما و گرما، باران و آفتاب، استمرار داست. به ندرت پيش مي آمد زنگ تفريح در دفتر پيش معلمين، بنشينم. چه خاطرات و اتفاقاتي در زنگ تفريح پيش مي آمد. شناخت و ارتباط دوستانه ام با بچه ها همين موقع بود و نه سر کلاس.
گاهي به مشکل خانوادگي بچه ها پي مي بردم و شب ها بعد از مسجد به خانه بچه ها مي رفتم و با والدين همکلام مي شدم. رفتن به خانه هاي بچه ها شده بود برنامه هفتگي ام. برخي اوقات شب ها به مسجدم مي آمدند يک ساعت بعد از نماز فقط «شنونده درد دل هاي بچه ها» بودم. گاهي شب ها به صرف ساندويچ در پارک دعوتم مي کردند. هنوز هم برخي از آنها سر مي زنند و ارتباط دارند، گاهي که در خيابان همديگر را مي بينيم، لبخند و سلامي نثارم مي کنند، شاد مي شوم.
يادش بخير دانش آموزي شب دير وقت زنگ زد و پشت تلفن با گريه گفت: از شهر زدم بيرون، خسته شدم، مي خوام خودکشي کنم.با او همکلام شدم، سخنش را گوش دادم، با او همدلي کردم، نصيحت و سرزنشش نکردم،عيب هايش را نگفتم. آرام شد، فهميدم، دردش تنهايي و ديده نشدن بود. حالا که سخنش شنيده و ديده شد، آرام گرفت.
قرآن يکي از ويژگي هاي پيامبر را اين مي داند که با مردم همدلي مي کرد و به سخنان شون حسابي گوش مي داد. لذا منافقين به پيامبر مي گفتند او گوش است. هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ.
همدل باشيم با دردها.
كانال قصه.رنگ.توپ، حجت الاسلام و المسلمين اسماعيل آذري نژاد
https://t.me/qesekodak
https://instagram.com/smaeel_azari96
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط جمالی در 1397/11/06 ساعت 11:26:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |