امام حسين (ع) و عشق به خانواده
دوشنبه 97/06/26
در باره شهادت امام حسين (ع) فراوان گفته شده است، و هرچند، هراندازه گفته شود، باز هم حق آن حماسه ادا نخواهد شد، اما اگر محاسبه اي از عمر امام حسين (ع) داشته باشيم، يعني 57 سال، عاشورا در عين عظمت محتوا، به لحاظ زماني بخش کوچکي از عمر آن حضرت است. اين در حالي است که امام حسين (ع) بخش قابل ملاحظه اي از عمر خويش را همانند ديگران سپري کرده و چنين نبوده است که در سراسر عمر درگير در نبرد و منازعه و کار سياسي باشد.
پس بايد به ابعاد ديگر حسين هم توجه داشت، به ويژه اگر بدانيم رابطه امام با پدربزرگش يعني رسول خدا (ص) بر اساس مفهوم «حب» و دوستي بوده است. حسين با عشق پدر بزرگش تا هفت سالگي قدم گذاشت و يقينا اين حب و دوستي در خانواده او و نسبت به او تأثير عميق روحي برجاي گذاشته است. در اين باره روايات فراوان است.
دشمنان اهل بيت در تاريخ بيش سعي کرده اند چنين وانمود کنند که حسين روحيه جنگي داشته است و حسن روحيه صلح آميز! اما چنين نکته اي خلاف واقعيات بوده و همان طور که در جاي خود معلوم گشته، اين مسأله در سمت و سوي تحريف تاريخ توسط امويان و دشمنان امام حسين است. حتي به شخصي نسبت دادند که گفته بود: حسن شبيه به پيامبر و حسين شبيه به علي بوده است!
شک نداريم که امام حسين در کنار پدر و برادر، تابع سياست آنان بود. در ماجراي صلح هم، همان موضع برادر را پذيرفت. بعد از آن نيز ده سال بر اساس همان موضع زندگي آرام کرد. البته با معاويه جدال سياسي داشت و رويه امويان را نمي پسنديد و از آن انتقاد مي کرد. اما شرايط را براي قيام آماده نمي ديد.
بنابرين ما بايد تلاش کنيم تا از لابلاي زندگي امام حسين (ع)، از آنچه جسته گريخته نقل شده، مفاهيم زندگي را استخراج کنيم، گرچه به باور ما، داستان کربلا هم داستان زندگي است، البته زندگي شرافتمندانه نه ذليلانه.
در اينجا ميتوان به عنوان نمونه به مناسبات امام حسين (ع) با همسرش رباب اشاره کرد.
داستان اسلام آوردن امرء القيس در زمان عمر در منابع نقل شده است. وي که از قضاعيان بود در مدينه اسلام آورد و توسط عمر حتي قبل از اين که يک نماز خوانده باشد، به عنوان فرمانده مسلمانان طايفه قضاعه انتخاب شد. وقت رفتن با علي بن ابي طالب و حسنين (ع) روبرو شد. امام اظهار تمايل کرد تا دختري از دخترانش را به عقد يکي از فرزندان پيامبر درآورد. او سه دخترش را يکي به علي بن ابي طالب و و دو ديگر را حسنين (ع) داد. رُباب، سَلمي و مَحياه اين سه دختر بودند. محياه زن امام علي و صاحب فرزند شد. سلمي همسر امام حسن گرديد و رباب همسر امام حسين. (عليهم صلوات الله).
امام حسين (ع) رباب را بسيار دوست مي داشت و در اظهار اين دوستي هيچ تقيه اي نداشت. اين ويژگي خاص او و از روحيات شخصي اش بود. آنچه در منابع از شعر امام حسين عليه السلام در اين باره نقل شده، بسيار مشهور است:
لعمرک إنّني لأحبّ دارا تکون بها سکينة و الرّباب
اُحبّهما و أبذل جلّ مالي و ليس للائمي فيهم عتاب
و لست لهم و إن عتبوا مطيعا حياتي أو يغيبنى التراب
به جان تو سوگند، من خانه اي را دوست دارم که سکينه و رباب در آن باشند.
آن دو را دوست دارم و تمامي اموالم را در اين راه مي بخشم و براي ملامتگرم حاضر به پذيرش عتاب نيستم.
من مطيع کساني که من را عتاب کنند نيستم، در تمام زندگي ام و تا وقتي که روي در نقاب خاک کشم.
در مقابل رباب نيز فداکارانه امام حسين را دوست داشت و گفته اند که وقتي امام حسين به شهادت رسيد، يک سال سر قبر او بماند. من اين را تعبيري شاعرانه مي دانم نه واقعي، اما به هر حال، تعبيري از روي عشق و دلدادگي رباب به امام حسين است.
همين محبت و دوستي است که سکينه را نيز اهل شعر و ادب و دوستي بار آورده است. نقل کردهاند که امام حسن (ع) از اين که بي پرده از محبت خود نسبت به همسر و دخترش ميگويد، گلايه کردند، اما امام حسين باز هم بر اين محبت تأکيد کردند. گويند که رباب پس از امام حسين، خواستگاران زيادي از قريش داشت که رضايت به ازدواج نداد، گرچه برخي گفته اند که تنها چند روزي پس از عاشورا زنده بود (البداية و النهايه: 8/210).
سکينه هم زن برزگي در تاريخ اسلام شد و روحيات شاعرانه او در همه منابع مورد ستايش قرار گرفته، گرچه شايد اندکي اغراق هم شده است.. جالب است که نام اصلي سکينه اميمه بوده و بسا سکينه نامي بوده که امام حسين (ع) به خاطر آرامشي که در کنار دخترش داشته، به او داده و بر نام اصلي او غلبه کرده است. (بنگريد: مقاتل الطالبيين، ص 94) در باره سکينه نوشته اند: و کانت سکينة من الجمال و الأدب و الفصاحة بمنزلة عظيمة، کان منزلها مألف الأدباء و الشعراء (منتظم: 7/175).
در باره روش محبت آميز امام حسين عليه السلام توجه به اين روايت نيز جالب است:
کنيزى دسته ريحانى را تقديم امام حسين کرد. حضرت در برابر او را آزاد کردند. به حضرت گفته شد که شما تنها براى يک دسته گل کنيز را آزاد کردى؟ حضرت فرمود: خداوند در قرآن ما را چنين ادب آموخته است که «و اذا حُيِّيْتُم بِتَحِيَّة فَحَيُّوا بِأَحْسَنِ مِنْها أو ردّوها». شما پاسخ سلام و تحيت را به بهتر از آنچه خطاب شما گفته شده بدهيد. بهتر از دسته گل، آزاد کردن اوبود. (نثر الدر، ج 1، ص 335)
وبلاگ، رسول جعفريان، گزارشي است از علاقه امام حسين عليه السلام به همسرش رباب و دخترش سکينه.
شناخت حضرت سکينه
دوشنبه 97/06/26
تا ظهر روز يازدهم عمر سعد ملعون ماند كه كشتهها را جمع كند و براي آنها نماز بخواند؛ ولي عصر عاشورا گفت «مَنْ يَنْتَدِبُ لِلْحُسَيْنِ»[1] كيست كه پاسخ اين نداي ما را دهد و بر بدن مطهر حسين اسب بتازد؟ كه آنها گفتند «نَحْنُ رَضَضْنَا الصَّدْرَ بَعْدَ الظَّهْر»[2] عدهاي همين كار را كردند. اينكه وجود مبارك سيدالشهداء به زبان حالش در آن حالت مناميهاي كه براي سكينه يا سُكينه(سلام الله عليها) پيش آمد پيام داد همين است، خيليها رفتند كنار اين بدن بيسر خداحافظي كنند فقط سكينه(سلام الله عليها) اين پيام را شنيد. قرآن خواندن سيدالشهداء را هم همه نميشنيدند خواص ميشنيدند اينطور نبود كه صداي عادي باشد كه همه بشنوند در هنگام توديع وجود مبارك سكينه(سلام الله عليها) اين پيام را از حلقوم مطهر حسينبنعلي شنيده است عده زيادي هم بودند آنها نشنيدند
خواستگاري و كفويت
و اين دختر هم از دخترهاي بنام و اوحدي از فرزندان حسينبنعلي بود كه گفتند وقتي برادرزاده أبيعبدالله خواستگاري كرد و خِطبه كرد فرمود: سكينه براي زندگي تو مناسب نيست «کَانَ الغَالِبُ عَلَيهَا الاستغراق في الله»[3] به برادرزادهاش فرمود تو بالأخره ميخواهي ازدواج كني زندگي داشته باشي زني كه به زندگيات برسد اين دخترم به نام سكينه اين براي تو يك بانوي خانهداري نخواهد بود او غالباً غرق جلال و جمال خداست «کَانَ الغَالِبُ عَلَيهَا الاستغراق في الله» اما خواهر سكينه آن دختر ديگرم براي ازدواج با تو آماده است. اين يك خصوصيت ديگري دارد؛ لذا عده زيادي كنار آن نعش بيسر هستند فقط سكينه ميشنود كه چه چيزي گفت، سكينه است كه ميگويد پدرم به من فرمود پيامم را به شيعيان من برسان بگوييد هر وقت آب گوارا مينوشيد به ياد لبان من بنوشيد اين براي آن است كه بچهها را به حسين آشنا كند وگرنه اين آب را خيليها هم ميخورند، بگوييد يا حسين
«شيعتي مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذكروني اَوْ سَمِعْتُم بِغَريبٍ اَوْ شَهيدٍ فَانْدُبُوني»[4]
فرمود سكينه دخترم به شيعيان من بگو اگر شهيدي داريد من را بهانه نكنيد، براي شهيدتان گريه كنيد شهيدتان را بهانه كنيد براي من گريه كنيد، براي اينكه گريه بر حسين اصل است هم شما زنده ميشويد هم آن شهيد بهره ميبرد مبادا من را بهانه كنيد براي شهيدتان گريه كنيد «او سمعتم بغريب او شهيد فاندبوني» به ياد مظلوميت من باشيد و گريه كنيد، البته اين گريهها آموزنده است در بخشهاي ديگر فرمود گريه نكنيد فرمود:
«لَيْتَكُم في يَوْمِ عاشورا جميعاَ تَنْظُروني»
اي كاش شما شيعهها بوديد اين منظره را ميديديد كه
«كَيْفَ اِسْتَسْقي لِطِفْلي فَاَبوا اَن يّرْحَمُوني»
اي كاش ميديديد من چگونه براي اين بچهام آب ميخواستم اينها نگذاشتند آب آن كاري كه حرمله كرد فرمود نگذاشتند
اي كاش بوديد! اينها را ميديديد «وَ بِجَرد الخَيْلِ بَعْد القَتْلِ عَمْداً سَحِقُوني»
اي كاش بوديد نميخواستم من را ياري كنيد؛ ولي ميديديد كه اين سينهام را نرم كردند. «مسحوق» مثل «مسحوط» اين پودر شدهها را ميگويند «مسحوقات» در اين داروخانههاي سابق آنچه كه پودر بود ميگفتند «مسحوقات» فرمود: «وَ بِجَرد الخَيْلِ بَعْد القَتْلِ عَمْداً سَحِقُوني».
«السلام عليكم يا اهل بيت النبوة و يا معدن الرسالة و يا مختلف الملائكة و يا مهبط الوحي و رحمة الله و بركاته»
[1]. وقعة الطف، ص258.
[2]. اللهوف(فهري)، ص135.
[3]. مقتل الحسين(ع)، مقرّم، ص 307.
[4]. عوالم العلوم, ج11, ص958.
آيت الله جوادي آملي، سايت انجمن گفتگوي ديني
دلها با شماست و شمشيرها با بنى اميه!
دوشنبه 97/06/26
كاروان كربلا به حركت خود ادامه داد تا به «صفاح» رسيد و در آنجا فرزدق شاعر به ملاقات امام شتافت و عرض كرد: هر چه از خدا مىخواهيد، خداوند به شما عطا كند. امام حسين عليهالسلام رو به او كرده گفت: براى من از مردم عراق صحبت كن.
فرزدق گفت: از مرد آگاهى سؤال فرمودى، دلهاى مردم با شماست و شمشيرهاى آنان با بنى اميه! و قضا از آسمان فرود آيد و هر چه خدا خواهد همان شود.
امام عليهالسلام فرمود: راست گفتى، كارها همه با خداست و هر روز او را مشيتى است، اگر قضاى الهى بر وفق مراد باشد، ما او را بر نعمتهايش سپاس گزاريم و براى اداى شكر از او توفيق خواهيم ؛ و اگر قضاى الهى ميان ماو آرزوهايمان جدايى افكند، عمل كسى كه خالصانه و سرچشمه آن تقواى الهى باشد، در نزد خدا فراموش نمى شود
.
بن خیاط، تاريخ الخليفة ابن الخياط، ص 231 ؛ ابن اثیر، كامل ابن اثير، ج 4، ص40.
تقويم تاريخ شيعه
یکشنبه 97/06/25
امروز مصادف با6 محرم وقايع زير به وقوع پيوست
شهادت حضرت يحيي(ع) -
نازل شدن عذاب بر بني اسرائيل -
وفات سيدرضي مولف نهج البلاغه(406ق) -
دعوت حبيب بن مظاهر از طايفه اي از بني اسد براي پيوستن به سپاه امام که 90نفر از آنها به پا خاستند ولي در ميانه راه از ترس سپاه عمربن سعد پراکنده شدند(61ق)
بيانات رهبري
یکشنبه 97/06/25
در بین جهاد اصغر یک جهاد هست که خدای متعال آن را «جهاد کبیر» نام نهاده که آن همین است. «جهاد کبیر» یعنی چه؟ یعنی اطاعت نکردن از دشمن، از کافر؛ از خصمی که در میدان مبارزهی با تو قرار گرفته اطاعت نکن. اطاعت یعنی چه؟ یعنی تبعیّت؛ تبعیّت نکن. تبعیّت نکردن در کجا؟ در میدانهای مختلف؛ تبعیّت در میدان سیاست، در میدان اقتصاد، در میدان فرهنگ، در میدان هنر. در میدانهای مختلف از دشمن تبعیّت نکن؛ این شد «جهاد کبیر».
بیانات در دانشگاه افسرى و تربیت پاسداری امام حسین علیهالسلام۳ /خرداد/ ۱۳۹۵