پذيرش احساسات

مردان در پذيرش احساسات و نگراني‌هاي خود ضعيف تر از زنان هستند. آنها به عنوان يك مرد به اشتباه آموخته‌اند كه بايد احساسات خود را درون ريزي، مخفي و كاملا كنترل كند.

عقل و عاطفه

 

در فصل بهار، ماه فروردين که صله رحم و بازديد مطرح است، بيان نوراني امام رضا (ع) اين است که: «تَزاوَرُوا فإنّ في زِيارَتِكُم إحْياءً لأحاديثنا.[1] به ديدار يکديگر برويد و در ديدار يکديگر معارف ديني را، اخلاق اسلامي‌ را، حقوق مشترک را، حقوق فرزند و پدر و مادر را، حقوق همسايه را، حقوق دولت و ملت را، حقوق مجاوران داخل و خارج را مطرح کنيد که جامعه؛ جامعه عقل و عاطفه باشد. عطوفتش در کنار معرفت باشد، و معرفتش سايه افکن مهرباني و عطوفت باشد.

دليلي که امام رضا (ع) ذکر مي‌کند، اين است که: أحادِيثُنا تُعَطِّفُ بعضَكُم عَلى بعضٍ.[2] سخنان نوراني اهل بيت در شما عاطفه ايجاد مي‌کند، وحدت مي‌آفريند، متحد مي‌کند، کينه را برمي‌دارد. وقتي کينه زدائي شد، اختلاف رخت بربست؛ يک بهشت موعودي را شما موجود کرديد! در سوره مبارکه حشر آنچه که بهشتي ها دارند، به عنوان نيايش مردان الهي در دنيا مطرح است؛ مردان بهشتي بدون کينه زندگي مي‌کنند.

در بهشت هيچ اختلافي، هيچ نزاعي، هيچ اختلاف قرائتي، هيچ اختلاف برداشتي، هيچ تشتتي راه ندارد؛ وَ نَزَعنَا مَا فِي قُلُوبِهِمْ مِنْ غِلٍّ.[3] هيچ خيانتي، هيچ کينه‌اي، هيچ عداوتي، هيچ بغضائي در دل‌هاي مردان بهشتي نيست؛ در سوره مبارکه حشر مؤمنان الهي از ذات اقدس اله چنين خلق و خوئي را مي‌طلبند: خدايا! کينه هيچ برادر مسلماني را در دل ما قرار نده! اين دعاي مردان مؤمن در دنيا در حقيقت يک بهشت موعودي است براي آنها نسبت به آنچه خداي سبحان در اوصاف بهشتيان ذکر کرد.

بنابراين از يک نظر بهار مي‌تواند يک بهشتي براي ما بياورد، چه اينکه بهشت مي‌تواند به صورت بهار تجلي کند و همه اينها جلوه هاي جمال الهي‌اند و اگر جامعه‌اي مظهر جمال الهي شد، هم از بهار، بهره کافي مي‌برد، هم خودش بهشت مي‌شود و بهشت مي‌سازد.

 

1. الکافي، ج2 ، ص186
2. حشر، 10
3. حجر، 47
گزيده‌اي از پيام گفتاري آيت الله العظمي جوادي آملي اسفند87

 

 

حسن معاشرت با مردم

 

قال علي (ع):
«خالِطُوا النَّاسَ مُخالَطَهً إن مُتُّم مَعَها بَکَوا عَليکُم و إن عِشتُم حَنُّوا إليکُم»
با مردم آنگونه معاشرت کنيد که اگر مُرديد بر شما اشک بريزند و اگر زنده مانديد با اشتياق به سوي شما بيايند
(نهج البلاغه، حکمت10)

انسان موجودي فطرتاً اجتماعي است و چاره‌اي جز زندگي اجتماعي و معاشرت با ديگران ندارد؛ چراکه با زندگي اجتماعي، نيازهاي مادّي و معنوي او در جامعه بهتر تأمين مي‌شود.[1] گوشه‌گيري، انزوا و جدايي از جامعه، مطلوب اسلام نيست.

قرآن کريم در اين‌باره مي‌فرمايد:
«ولا تکُونُوا کالذّينَ تَفَرَّقُوا»[2]
و شما (مسلمانان) مانند کساني نباشيد که راه تفرقه و جدايي را در پيش گرفتند.

يکي از آداب اسلامي، حسن معاشرت با مردم است؛ که در اسلام به آن تأکيد شده است. براي بشر ارتباط و معاشرت با ديگران يک ضرورت و خواسته فطري است و نحوه ارتباط با ديگران مي‌تواند خوب بودن و يا بد بودن آن‌را تعيين کند. اگر اين ارتباط و معاشرت با ديگران، براساس اعتقادات الهي و پا‌يبندي به ارزشهاي انساني باشد، ترقّي و سعادت انسان را به‌دنبال خواهد داشت و اين داراي ارزش کمي نيست؛ چراکه کمال هر انساني در رسيدن به اهداف والاي انساني است. بنابراين انسان بايد براساس يک معيار صحيح و سالم با ديگران معاشرت کند.[3]

حضرت علي (ع) در حديث فوق، يک معيار کلّي به‌‌دست انسان داده، که طوري با مردم معاشرت داشته باش که تا در ميان آنها زندگي مي‌کني به معاشرت با تو رغبت داشته باشند و اگر روزي از دنيا رفتي به‌خاطر از دست دادنت، بر تو بگريند؛ نه اين‌که خوشحال باشند. انسان بايد طوري با مردم زندگي کند که ديگران از دست و زبان او آسوده باشند. کمک‌کار، دلسوز و غمخوار مردم باشد و تا آنجايي که در توان دارد در ياري کردن آنان کوتاهي نکند.

 


[1]. مصباح يزدي، محمدتقي؛ اخلاق در قرآن، قم، موسسه آموزشي وپژوهشي امام خميني، چاپ دوم،1380هش، ج 3، ص51
[2]. آل عمران /105
[3]. مصباح يزدي، محمد تقي، پند جاويد، قم، موسسه آموزشي وپژوهشي امام خميني، 1380هش، ج2، ص27


نوبهار است

 

نوبهار است در آن کوش كه خوشدل باشي
که بسي گل بدمد باز و تو در گل باشي

من نگويم که کنون با که نشين و چه بنوش
که تو خود داني اگر زيرک و عاقل باشي

چنگ در پرده همين مي‌دهدت پند ولي
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشي

در چمن هر ورقي دفتر حالي دگر است
حيف باشد که ز کار همه غافل باشي

نقد عمرت ببرد غصه دنيا به گزاف
گر شب و روز در اين قصه مشکل باشي

گر چه راهيست پر از بيم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشي

حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صيد آن شاهد مطبوع شمايل، باشي

كليد واژه ها:
شادكامي( ساختني است نه يافتني)، خوش دلي، خوش بيني، اغتنام فرصت، تأكيد برداشته‌ها نه نداشته‌ها، رويارويي و مسأله مدار و شناختي با مشكلات، تأكيد بركوشش، توجه به اينجا و اكنون

 

مولوي

 

عظمت نوروز از زبان امام صادق (عليه السلام)

 

امام صادق (عليه السلام) مي‌فرمايد: نوروز روزي‌ست كه در آن پيامبر (صلي الله عليه و آله) براي حضرت علي (عليه السلام) در غدير خم پيمان گرفت و آنانكه آنجا بودند به ولايت آن حضرت اقرار كردند و خوشا به حال كسي كه آن را نگه‌داشت و بدا به حال كسي كه آن را زير پا نهاد.

نوروز روزي‌ست كه در آن پيامبر صلي الله عليه و آله حضرت علي (عليه السلام) را با وادي جنيان مواجه كرد و از آنان ميثاق گرفت.

نوروز روزي‌ست كه در آن علي (عليه السلام) در جنگ نهروان پيروز گشت

نوروز روزي‌ست كه در آن قائم ما اهل بيت ظاهر مي‌شود و خداوند او را بر دجال پيروز مي‌سازد

و نوروزي نيست كه ما در آن منظر فرج نباشيم چرا كه آن روز از براي ماست.

ايرانيان آن را نگاه داشتند اما شما آن را از بين برديد.

و اين [نوروز] اولين روز سال [براي] ايرانيان است.

معلي مي‌گويد: حضرت [اين مطالب را بر من] املاء كردند و من نوشتم.

و نيز معلَّي مي‌گويد:
در صبحگاه نوروز خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم
امام برمن فرمودند: معلي! آيا مي‌داني امروز چه روزي‌ست؟!
عرض كردم: نخير، ولي [همين‌قدر مي‌دانم] روزي‌ست كه ايرانيان آن را روز بزرگي مي‌دانند و گرامي‌اش داشته و در آن روز بر هم تبريك مي‌گويند.

امام فرمودند: قسم به خانه خدا كه اين روز براي امر بزرگي است كه آن را برايت شرح مي‌دهم تا بداني.

عرض كردم: يادگيري اين مطب برايم دوست‌داشتني‌تر از اين است كه عمري جاودان يابم؛ خداوند دشمنان شما را نابود سازد.

امام فرمودند: معلي! نوروز روزي‌ست كه خداوند در آن از انسان پيمان گرفت كه او را بپرستند و برايش شريك قائل نشوند و به دين فرستادگانش گروند.

نوروز روزي‌ست كه خورشيد براي اولين بار طلوع كرد و بادهاي بارور ساز وزيد و گلهاي زمين آفريده شد.

نوروز روزي‌ست كه كشتي حضرت نوح [كه سلام خدا بر پيامبر ما و خاندانش و بر او باد] [بعد از طوفان ] بر فراز كوه جودي ساحل گرفت.

نوروز روزي‌ست كه فرشته وحي، جبرائيل عليه السلام بر پيامبر اسلام نازل شد

نوروز روزي‌ست كه حضرت ابراهيم بتهاي قوم خود را شكست

و نوروز روزي‌ست كه پيامبر اكرم حضرت علي (عليه السلام)را بر دوش خود بلند كرد تا بتهاي قريش را در‌انداخته و درهم شكند.

 


بحار الأنوار، ج56 ، ص 119 .