همچون جبرئيل
روايت داريم: فردي نزد پيامبر آمد که به او پلنگ مي گفتند زيرا صورتش خال خالي بود و خيلي زشت بود . او به پيامبر گفت که خدا چه چيزهايي را واجب کرده است ؟پيامبر فرمود نماز، روزه، حج و… بعد مستحبات. او گفت که من بر واجباتم چيزي اضافه نمي کنم زيرا خدا مرا زشت خلق کرده است و من فقط واجبات را انجام مي دهم. جبرئيل نازل شد و گفت که خدا به اين مرد سلام مي رساند. جبرئيل بخاطر زشت ها هم نازل مي شود. به او بگو که آيا راضي نيستي که روز قيامت آنقدر زيبا باشي که در قيامت به شکل جبرئيل محشور بشوي؟
او خوشحال شد و گفت: اي پيامبر، آنقدر کارهاي مستحبي انجام مي دهم که خداوند از من راضي باشد. تمام کساني که قيافه خوبي ندارند يا معلوليتي دارند بدانند که خداوند جبران مي کند.
روايت داريم که اگر ضعفا نبودند خدا بلا نازل مي کرد. خدا پيش دل شکسته هاست. وقتي پيامبر وارد مدينه شدند همه مي گفتند که به منزل ما بيا ولي پيامبر گفت که هر جا شتر من بنشيند من همانجا مي روم. شتر در خانه ي مرد فقيري زانو زد. او سالها فقر را تحمل کرد تا اينکه پيامبر ميهمان او شد. خدا کار او را جبران کرد. اين براي ما آرزو است که بزرگي به ما سلام برساند. تمام آرزوي من اين است که يکي از ائمه گوشه چشمي به ما برساند.[1]
….
كليد واژه ها: بد شكلي هراسي، اضطراب، نشخوار ذهني، مقايسه هاي اجتماعي
حجت الاسلام والمسلمين فرحزاد، برنامه سمت خدا 1391-12-07
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط جمالی در 1397/03/24 ساعت 11:44:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |