علل و عوامل بى دينى و گرايش به الحاد

 

علل و عواملى كه موجب پيدايش يا رشد و گسترش اين پديده انحرافى بى دينى و گرايش به الحاد شده فراوان است و بررسى همه آنها نياز به كتاب مستقلى دارد، ولى به طور كلى مى‌توان از سه دسته علل و عوامل، ياد كرد:
1- علل روانى:
يعنى انگيزه هايى كه ممكن است براى بى دينى و گرايش به الحاد، در شخص وجود داشته باشد هر چند خودش از تأثير آنها آگاه نباشد. و مهمترين آنها راحت طلبى و ميل به بى بند و بارى و نداشتن مسئوليّت است. يعنى از يك سوى، زحمت تحقيق و پژوهش ـ به خصوص درباره امورى كه لذت مادّى و محسوسى ندارد ـ مانع از اين مى‌شود كه افراد تنبل و راحت طلب و دون همت، درصدد تحقيق برآيند، و از سوى ديگر، ميل به آزادى حيوانى و بى بند و بارى و نداشتن مسئوليّت و محدوديت، آنان را از گرايش به جهان بينى الهى، باز مى‌دارد. زيرا پذيرفتن بينش الهى و اعتقاد به آفريدگار حكيم، ريشه يك سلسله اعتقادات ديگر را تشكيل مى‌دهد كه لازمه آنها مسئوليّت انسان در همه رفتارهاى اختيارى است، و چنين مسئوليّتى اقتضاء دارد كه در بسيارى از موارد، از خواسته هاى خودش چشم پوشى كند و محدوديتهايى را بپذيرد، و پذيرفتن اين محدوديتها با ميل به بى بند و بارى، سازگار نيست. از اينروى، اين ميل حيوانى، هر چند به صورت ناخودآگاه، موجب مى‌شود كه ريشه اين مسئوليتها را بزند و اساساً وجود خداى متعال را انكار كند.
عوامل روانى ديگرى نيز در گرايش به بى دينى مؤثر است كه به دنبال ساير عوامل ظاهر مى‌گردد.

2- علل اجتماعى:
يعنى اوضاع و احوال اجتماعىِ نامطلوبى كه در پاره‌اى از جوامع، پديد مى‌آيد و متصدّيان امور دينى، نقشى در پيدايش يا گسترش آنها دارند. در چنين شرايطى بسيارى از مردم كه از نظر تفكر عقلانى، ضعيف هستند و نمى‌توانند مسائل را به درستى تجزيه و تحليل كنند و علل واقعى رويدادها را تشخيص دهند اين نابسامانيها را به دليل دخالت دينداران در وقوع آنها، به حساب مكتب و دين مى‌گذارند و چنين مى‌پندارند كه اعتقادات دينى، موجب پيدايش اينگونه اوضاع و احوال نامطلوب شده است و از اينروى، از دين و مذاهب بيزار مى‌شوند.

نمونه هاى بارز اين دسته از علل و عوامل را مى‌توان در اوضاع اجتماعى اروپا در عهد رنسانس، ملاحظه كرد كه رفتارهاى ناشايست كليسائيان در زمينه هاى مذهبى و حقوقى و سياسى، عامل مهمى براى بيزارى مردم از مسيحيّت و بطور كلى از دين و ديندارى گرديد.
توجه به تأثير اين دسته از عوامل، براى همه دست اندركاران امور دينى، ضرورت دارد تا حساسيّت موقعيّت و اهميّت مسئوليت خودشان را درك كنند و بدانند كه لغزشهاى آنان مى‌تواند موجب گمراهى و بدبختى جامعه‌اى شود.

3- علل فكرى:
يعنى اوها و شبهاتى كه به ذهن شخص مى‌آيد يا از ديگران مى‌شنود و در اثر ضعف نيروى تفكر و استدلال، قدرت بر دفع آنها را ندارد و كمابيش تحت تأثير آنها قرار مى‌گيرد و دست كم، موجب تشويش و اضطراب ذهن، و مانع از حصول اطمينان و يقين مى‌گردد.
اين دسته از عوامل نيز به نوبه خود، قابل تقسيم به دسته هاى فرعى است مانند شبهات مبنى بر حس گرايى، شبهات ناشى از عقايد خرافى، شبهات ناشى از تبيينهاى نادرست و استدلالهاى ضعيف، شبهات مربوط به حوادث و رويدادهاى ناگوارى كه پنداشته مى‌شود خلاف حكمت و عدل الهى است، شبهات ناشى از فرضيّه هاى علمى كه مخالف با عقايد دينى، تلقى مى‌شود و شبهاتى كه مربوط به پاره‌اى از احكام و مقررات دينى به خصوص در زمينه مسائل حقوقى و سياسى است.
و گاهى دو يا چند عامل، مجموعاً موجب شك و ترديد، يا انكار و الحاد مى‌شود چنانكه گاهى ناهنجاريهاى گوناگون روانى، زمينه را براى دامن زدن به شبهات و اوهام، فراهم مى‌كند
و بيمارى روانىِ «وسواس فكرى» را پديد مى‌آورد و در نتيجه، شخص بيمار، به هيچ دليل و برهانى قانع نمى‌شود چنانكه شخص مبتلى به وسواس در عمل، به صحّتِ كارى كه انجام مى‌دهد مطمئن نمى‌گردد و مثلاً دهها بار دستش را در آب فرو مى‌برد و باز هم اطمينان به طهارت آن پيدا نمى‌كند با اينكه چه بسا از اول، طاهر بوده و نيازى به تطهير نداشته است!

مبارزه با عوامل انحراف
با توجه به تنوع و گونه گونىِ علل و عوامل انحراف، روشن مى‌شود كه مبارزه و برخورد با هر يك از آنها شيوه خاص و محل و شرايط ويژه‌اى را مى‌طلبد. مثلاً علل روانى و اخلاقى را بايد بوسيله تربيت صحيح و توجه دادن به ضررهايى كه بر آنها مترتّب مى‌شود علاج كرد چنانكه در درس دوم و سوم، ضرورت پى جويى دين و ضرر بى تفاوتى نسبت به آن را بيان كرديم.
همچنين براى جلوگيرى از تأثير سوء عوامل اجتماعى ـ علاوه بر جلوگيرى عملى از بروز چنين عواملى مى‌بايست فرق بين نادرستى دين با نادرستى رفتار دينداران را روشن ساخت. ولى بهرحال، توجه به تأثير عوامل روانى و اجتماعى، دست كم اين فايده را دارد كه شخص، كمتر به صورت ناخودآگاه، تحت تأثير آنها واقع شود.

نيز براى جلوگيرى از تأثيرات سوء عوامل فكرى بايد شيوه هاى متناسبى را اتّخاذ كرد و از جمله، عقايد خرافى را از عقايد صحيح، تفكيك كرد، و از بكار گرفتن استدلالات ضعيف و غيرمنطقى براى اثبات عقايد دينى، اجتناب ورزيد و نيز بايد روشن كرد كه ضعف دليل، نشانه نادرستى مدّعا نيست و…

بديهى است بررسى همه علل و عوامل انحراف، و بيان روش مناسب براى مبارزه با هر يك از آنها مناسب اين مبحث نيست. از اينروى، تنها به ذكر پاره‌اى از علل فكرىِ گرايش به الحاد و پاسخ به شبهات مربوط به آنها بسنده خواهيم كرد.

 

محمدتقي مصباح يزدي، اصول عقايد، ص 99

 

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.