شوخ طبع بودن امام علي
ائمه شوخ طبع بودند ولي اين شوخ طبعي آنها به جا و متعدل بود و سبب آزار ديگران و باز داشتن ايشان از حقيقت و وظايف نمي شد.
برخي براي توجيه شوخي هاي افراطي خود مي گويند امام علي هم خيلي شوخ طبع بودند طوري كه معاويه اشكال مي كند كه نمي دانم ايشان چه طوري با اين همه شوخي كه مي كنند مي تواند حكومت داري هم بكنند و مدير سياسي باشند.
اين نوعي مغالطه و پدر سوخته بازي است: تخريب با لعاب تعريف.
در مورد علي بن ابي طالب(ع) نقل شده كه وي شوخ طبع بود و همين شوخ طبعي نيز بهانه مخالفان او گشت تا حضرت را از گردونه خلافت كنار بزنند و چنين وانمود كنند كه يك فرد خوش مشرب و شوخ طبع، نمي تواند رهبري مسلمين را عهده دار شود. اهل مزاح بودن و بذله گويي آن حضرت، حتي از زبان مخالفان او هم نقل شده است. عمروعاص، معاويه و عمر، سخناني دارند كه گوياي اين ويژگي در آن حضرت است. خود حضرت با شگفتي ياد مي كند كه عمروعاص در منطقه شام، چنين وانمود و تبليغات مي كند كه فرزند ابوطالب، مزاح گر و بذله گو و بازيگر است!تا چهره ناخوشايندي از وي در اذهان شاميان ترسيم كند.
معاويه گفته است: خدا اباالحسن (علي بن ابيطالب) را رحمت كند، كه خندان و گشاده رو و اهل فكاهي بود! او مي خواست اين را به عنوان نقطه ضعف حضرت قلمداد كند.
در حالي كه امام علي پاسخ مي دهند كه ياد خدا و معاد ذهن و فكرم را به خود مشغول كرده است. ایشان میفرماید:
«مرا از پسر زانیه تعجب است، که به مردم شام وانمود مى کند که در من شوخ طبعى است، و انسانى بازیگرم، شوخى مى کنم و در بازى کردن کوشایم.
او به باطل سخن گفته، و با اینگونه سخن مرتکب گناه شده. بدانید که بدترین گفتار دروغ است.
او در سخن راندن دروغ مى گوید، و وعده مى دهد و تخلف مى کند؛ چون درخواست مى کند اصرار مى ورزد، و چون از او درخواست شود بخل مى ورزد،
به عهدش خیانت مى کند و قطع رحم مى نماید، و چون به میدان جنگ آید براى شعله ور ساختن جنگ چه امر و نهى ها مى کند، البته پیش از بیرون آمدن شمشیرها از غلاف!!،
و چون جنگ آغاز شود بزرگترین حیله اش براى نجات خود، نشان دادن عورتش به مردم است!
به خدا قسم، یاد مرگ مرا از بازى باز مى دارد، و نسیان آخرت او را از گفتن حق مانع مى شود. او با معاویه بیعت نکرد مگر به شرط بخشیده شدن مصر به او، و اخذ رشوه کمى براى دست برداشتن از دین .»[1]
پی نوشت:
شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، ترجمه، انصاریان، ص 168، خ 83، پیام آزادى، تهران، چاپ دوم، 1386ش.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط جمالی در 1396/01/30 ساعت 10:27:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |