باغبان خيرخواه
اين باغبانها قيچي باغباني دارند.
خيلي هم تيز و بُرنده است.
نشستي کنار گلي و داري تماشايش ميکني. چهقدر زيبا و جذاب است. يکوقت باغبان با يک قيچي که در دستش است، شروع ميکند بيرحمانه اين ساقهها و شاخهها را ميچيند.
ميگويي: حيف است، نکن. خيلي زيباست. گوشش به حرف شما بدهکار نيست.
بهظاهر بيرحمانه است؛ اما درحقيقت رحمت است به اين گل. چون رشد گل در همين هرس کردن است.
درست است در ظاهر کوتاهش ميکند؛ اما بلند شدن و قد کشيدن و قامت کشيدن اين گل به همين است. منتها تو الآن را ميبيني و او چهار روز ديگر را ميبيند. او بهارش را ميبيند.
اين عالم هم باغ است. آدمها هم گل هستند و خدا باغبان است.
اين باغبان هم قيچي دارد. قيچي تندوتيزي هم دارد. بيرحمانه هم قيچي ميکند.
يک وقتي يک منصبي را بيرحمانه از تو ميگيرد. زمين ميروي و آسمان ميروي و التماس ميکني، عين خيالش نيست. چرا؟
چون رشد تو را دليل ميبيند. حالا شما نگاه کن. اگر ما اين را بفهميم، غمهاي ما تبديل به شادي نميشود؟
غمهاي ما کجاست؟
وقتي چيزي را از دست ميدهيم. اين ميگويد: بابا اين چيزي که تو از دست ميدهي، من دارم تو را هرس ميکنم. رشد تو در همين است. چون من رب هستم. تربيت تو در همين است.
حجتالاسلام و المسلمين محمدرضا رنجبر، مجله خانه خوبان، شماره 103
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط جمالی در 1397/03/22 ساعت 10:00:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |