اوج بی مهری!(2)
همسرم گفت: ای مرد! دست از این ایرادها بردار، آنچه امیرمؤمنان بگوید حق است. هرثمه می گوید: من همچنان در شک و تردید بودم تا سرانجام ماجرای عاشورای سال 61 هجری رخ داد و سپاه دشمن برای کشتن امام حسین علیه السلام بسوی کربلا لشکر کشید. من ابتدا از سربازان لشکر عمر بن سعد بودم، یکباره به یاد سخن علی علیه السلام افتادم که براستی حق بود، از این رو از لشکر عمر سعد جدا شدم و در یک فرصت مناسب سوار بر اسب به سوی امام حسین علیه السلام گریختم.
همین که بر حضرت وارد شدم حدیث پدرش (امیرمؤمنان علیه السلام) را برایش باز گو کردم حضرت فرمود: اکنون که این خبر غیبی را محقق یافته دیدی تو از موافقین ما هستی یا از مخالفان؟ گفتم: هیچکدام فعلًا در فکر اهل و عیال خود هستم…
حضرت فرمود: بنابراین به سرعت از این سرزمین فرا کن، زیرا کسی که در اینجا باشد و صدای ما را بشنود و به یاری ما بر نخیزد جایگاهش آتش دوزخ است.
1. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 3 3، ص 169؛ علی اصغر ظهیری، ارزش محبت امام حسین «علیه السلام»، ص: 35.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط جمالی در 1397/07/28 ساعت 10:09:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |