موضوع: "اخبار مدرسه"
پالايشگاه هيجانات
چهارشنبه 97/11/03
از نظر سلامت روان، و بهداشت رواني، و روانشناسي باليني، اگر درد دل ها، عقده ها، مظلوميّت ها در انسان انباشته گردد، و در جائي گفته نشود[يا نوشته نشود]، يا ياران رازداري نباشند که عقده زدائي شود، تراکم عقده ها خطر آفرين است، بايد عمل بيرون ز دائي، و سبک شدن از عقده ها صورت گيرد، که با درد دل کردن براي دوستان همراز، يا خانواده، تا حدودي اصلِ«عقده زدائي» تحقّق مي يابد.وگرنه انواع اختلالات رواني، اضطرابات روحي، سکته هاي قلبي، در انتظار انسان است. در آن روزگاران تنهائي، حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بود و دنيا دنيا مظلوميّت ها،
محروميّت ها،
ناديده گرفتن حق،
زور گوئي ها،
تهمت ها،
حسادت ها
و کينه توزي هاي شرم آور،
چه مي توانست بکند؟
چه کسي را داشت که راز دل بگشايد؟ درد دل کند؟ عقده ز دائي نمايد و خود را سبک کند؟
از اين رو در اوقات خاصّي به بيابان مي رفت، و در ظلمت شب سر درچاهي فرو برده، اسرار نهان رامي گفت، و دَرِ
رازها را مي گشود و درد دل ها مي کرد.
ابن ميثم از پدرش ميثم تمّار نقل مي کند که:
شبي از شب ها، امام علي عليه السلام مرا همراه خود پذيرفت تا به مسجد جعفي رفتيم، چهار رکعت نماز خوانديم،
امام را ديدم که سر به سجده گذاشت و صد بار العفو، العفو فرمود،
سپس بيرون آمده در تاريکي شب بطرف صحرا رفتيم،
در صحرا در نقطه اي حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام خطّي کشيد و فرمود:
از اين خط جلوتر نيا.
و خود در ظلمت شب ناپديد شد،
مدّتي گذشت و من بر جانِ آن حضرت با وجود آن همه دشمن ترسيدم و نتوانستم صبر کنم،
اندکي بعد به جستجوي امام علي عليه السلام پرداختم، حضرت را ديدم سر در چاهي فرو برده و زمزمه اي دارد وقتي نزديک شدم فرمود: کيستي؟
گفتم: ميثم هستم.
فرمود:
مگر تو را امر نکردم که جلوتر نيائي؟
گفتم: چرا، امّا بر جان شما و فراواني دشمن ترسيدم.
حضرت فرمود:آيا از سخنان من در چاه چيزي شنيدي؟.
گفتم: نه.
سپس اين شعر را زير لب زمزم.ه کرد:
وَفِي الصَّدْرِ لَباناتٍ
إِذا ضاقَ لَها صَدْرِي
نَکَتُّ الْأرْضَ بِالْکَفِّ
وَاُبْدِيتُ لَهَا سِرّي
فَمَهْمَا تُنْبِتُ الأَرْضَ
فَذاکَ النَّبْتُ مِنْ بَذْري
در سينه درد دل ها ونيازهائي است که وقتي تنگي مي کند زمين را باکف دست مي شکافم و اسرارم را در آن مي گذارم،
پس هرگاه زمين چيزي روياند از آن بذري است که من کاشته ام.( بحارالانوار ج 4 ص 199.)
امام علي عليه السلام و بهداشت و درمان، محمد دشتي، ص40و41
نوراز زبان نور
چهارشنبه 97/11/03
كتاب شريف نهج البلاغه در خطبة قاصعه اميرالمؤمنين ( ع ) فرموده است :
« از روزي كه پيغمبر ( ص ) از شير گرفته شد خداي تعالي بزرگترين فرشتة خود را همنشين او گردانيد كه در شب و روز او را به سوي راه بزرگواري و اخلاقهاي نيكوي جهان وادار كند و ببرد … » (1)
خطبه 192 نهج البلاغه که به خطبه «قاصعه»نامیده شده است؛(اين خطبه را «قاصعه» يعنى تحقير كننده ناميدند كه در آن ارزش هاى جاهلى را كوچك و خوار شمرد و از طولانى ترين سخنرانى هاى امام است كه در سال 40 هجرى در حاليكه سوار بر اسب بود ايراد فرمود)
سعه صدر و گره گشايى
چهارشنبه 97/11/03
عدى بن حاتم (پسر حاتم طائى ) از شام خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله) آمد تا مسلمان شود. وى چون رئيس قبيله بود، حضرت به او احترام كردند. علاوه بر آن اين كه او را در كنار خود نشاندند، موقع نهار نيز به خانه خود بردند. عدى مى گويد: مسلمان شدنم دو علت داشت : يكى اين كه همره پيامبر در حال حركت بودم كه پيرزنى رسيد و بيش از يك ساعت پيغمبر را معطل كرد، ايشان با تبسم و تسلط، جواب آن پير زن را داد، به حدى كه من از آن همه حوصله و صبر خسته شدم، اما آن حضرت با كمال طمأنينه و سعه صدر با پير زن گفتوگو مىكرد. اين حالت را كه ديدم دريافتم كه آن حالت، عادى نيست. جهت ديگر اسلام آوردن من اين بود كه وقتى وارد خانه پيغمبر شدم، ديدم وضع زندگى اش بسيار ساده و بىآلايش است، به حدى كه حصيرى هم در خانه ندارد، فقط يك پوست گوسفند بود كه مرا روى آن نشاند، و خود رسول الله روى خاك نشست. حسين مظاهري، اخلاق در اداره، ص5.
انفاق با دست خود!
چهارشنبه 97/11/03
یکی از سرمایه داران مدینه وصیت کرد که انبار خرمای او را پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به بینوایان انفاق کند. پس از مرگ او، رسول خدا تمام خرماها را به فقرا داد، آن گاه یک عدد خرمای خشکیده و کم مغز برداشت و به مسلمانان فرمود: سوگند به خدا که اگر خود این مرد، این یک دانه خرما را به بدبخت و گرسنه ای می داد، پاداش آن نزد پروردگار بیش از همه این انبار خرما بود که من به دست خود که پیامبر خدا هستم، به فقرا و بینوایان دادم. لذا در یک حدیث دیگری پیغمبر اکرم(ص) می فرماید: اگر مرد در زمان حیات خود یک درهم صدقه بدهد، بهتر از یکصد درهم صدقه در موقع مردنش است. 2. نمونه معارف اسلامی، ص ۴۱۹؛ بروجردی، جامع احادیث شیعه، ج8.
علل طلاق
چهارشنبه 97/11/03
برخي از علل طلاق بهطور خلاصه عبارتاند از:
• نداشتن سياست درست در روابط خانوادگي
• ازدواجهاي رمانتيک
• انتخاب احساسي
• نداشتن شناخت کافي از يکديگر
• داشتن انتظارات غيرواقعبينانه
• مسائل رفتاري و شخصيتي
• مردسالاري يا زنسالاري
• نداشتن حس همبستگي
• روابط سرد بين زوجين
• روابط جنسي نامناسب
• ازدواج به ميل ديگران
• عدم مسئوليتپذيري
• عدم احساس امنيت
• خواستهاي بيجا
• گذشت نکردن
• بياعتمادي
• بدزباني
طلاق: علل، پيامدها و بچههاي طلاق، دکتر ماهيار آذر