كتك زدن كودك
چهارشنبه 97/09/07
در سفر روستايي، کودکان مشغول قصه خواني بودند، يک پسر بچه نه ساله، گوشه گير و آرام بود. خانمي مراجعه کرد و ضمن اشاره به کودکش گفت: اين بچه اصلا به حرف هام توجه ندارد، خودم و خواهرش را کتک مي زند. مشاور گروه نيم ساعت به اين خانم مشاوره و راهکار ارايه کرد.
بعد از جلسه قصه خواني، سر و صداي زيادي من رو به خود متوجه کرد، به طرف صدا رفتم، همان خانم را ديدم که به شدت فرزندش را کتک مي زند و از صورت کودک خون مي آمد. سوال کردم: چرا بچه را کتک مي زني؟
گفت: با بچه ها دعوا مي کند، بچه ها هم کتکش مي زنند.
به او مي گويم: چرا دعوا مي کني که کتک بخوري؟
گفتم: الان شما بيش از ديگران او را کتک زدي، به بچه ها فهماندي که مي توانند فرزندت را کتک بزنند. در عين حال کتک هاي تو به اين كودك مجوز زدن در شرايط ديگر را مي دهد و اين بچه را سرخورده و کتک خور کرده.
گريه هاي آرام و بي صداي کودک، دلم را لرزاند. از مادر خواستم محبتش را از فرزند دريغ نکند. او را بغل کن و ببوسش. خانم، خنده اش گرفت و احساس کردم به ندرت او را بوسيده و محبت کرده.
دستمال آوردم خون هاي بچه را پاک کردم، سعي کردم مقداري صميمانه باهم حرف بزنيم.
بعد دريافتم اين خانم درعين عدم آگاهي از امور تربيت فرزند، از نبود شوهر(شوهرش در استانهاي مجاور کارگري مي کرد) رنج مي برد و فشارهاي عصبي خود را بر کودکانش خالي مي کند.
بسياري از مردها، چندين ماه به شهرهاي مختلف مي روند و کارگري مي کنند و امور زندگي بر خانم ها فشارهاي طاقت فرسايي مي آورد.
كانال قصه.رنگ.توپ، حجت الاسلام و المسلمين اسماعيل آذري نژاد
https://t.me/qesekodak
https://instagram.com/smaeel_azari96
عفو عمومی!(2)
چهارشنبه 97/09/07
سهيل بن عمرو به نمايندگى از همه مردم مكه گفت: نَقُولُ خَيراً وَنَظُنُّ خَيراً. أخٌ كَرِيمٌ وَابنُ أخٍ كَريمٍ وَقَد قَدَرتَ. سخن به خير می گوييم و گمان به خير می بريم، تو برادر بزرگوار و كريم و فرزند برادر بزرگوار و كريمى و اكنون بر ما قدرت يافته اى.
پيامبر بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله را از اين سخن رقّتى در قلب حاصل شد و اشك در ديده اش نشست. مردم مكه چون حال او را ديدند بانگ به زارى و گريه برداشتند، آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: من همان را می گويم كه برادرم يوسف گفت:«… لا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ».«1» امروز گناهى بر شما نيست، خدا شما را می آمرزد و او مهربانترين مهربانان است.«2»
1. سوره يوسف، آیه 92.
2. کلینی، الكافى:ج 4، ص 225، حديث 3.
عفو عمومی!(1)
چهارشنبه 97/09/07
هنگامى كه پيامبر (ص) شهر مکه را فتح کرد؛ خطاب به مردم این شهر بیان كرد:
هان اى مردم! بد عشيره و همسايگانى براى من بوديد، مرا از اين ديار رانديد و پس از آن در تعقيب من لشكر كشيديد و بر من تاختيد و ناجوانمردانه هجوم آورديد، از آزردن من و اذيت و تبعيد و كشتن دوستانم و يارانم فروگذار نكرديد، عمويم حمزه را كشتيد. شما كه در حق من كه فرستاده خدا بودم چنين كرديد بی ترديد برايم حق قصاص و انتقام است و برابر اين حق بايد مردانتان كشته شوند و زن و فرزندانتان اسير گردند و خانه هايتان خراب شود و اموالتان نصيب نيروى فاتح گردد ولى من حكم و نظر نسبت به شما را به خودتان وا می گذارم!
مَاذَا تَقُولُونَ؟ وَمَاذَا تَظُنُّونَ؟ شما چه می گوييد و چه گمان می بريد؟
ادامه دارد…
یک مشت خرما!
دوشنبه 97/09/05
در جنگ خندق، مشركين، مدينه را محاصره كردند. در مدينه، آذوقه كمياب شد. و مردم دچار گرسنگى شدند. حضرت پارچهاى را گسترد و يك مشت خرما در آن ريخت و دعا كرد. بعد به يك نفر دستور داد كه مردم را براى غذا فراخواند. اهل مدينه جمع شدند و از آن خرما خوردند و سير شدند. همان طور خرما از اطراف پارچه مىريخت
علامه مجلسی، بحارالنوار، ج 20، ص 247، حديث 16.
مديريت و مداخله در بحران
دوشنبه 97/09/05
روزي مردي داخل چاهي افتاد و بسيار دردش آمد.
يک روحاني او را ديد و گفت : حتما گناهي انجام دادهاي.
يک دانشمند با پرسشهايي عمق چاه و رطوبت خاک آن را برآورد كرد.
يک روزنامه نگار در مورد دردهايش با او مصاحبه کرد.
يک يوگيست به او گفت: اين چاله و همچنين دردت فقط در ذهن تو هستند در واقعيت وجود ندارند.
يک پزشک براي او دو قرص آسپرين پايين انداخت.
يک پرستار کنار چاه ايستاد و با او گريه کرد.
يک روانشناس او را ترغيب کرد تا دلايلي را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به در چاه کرده بودند پيدا کند.
يک تقويت کننده فکر او را نصيحت کرد که: خواستن توانستن است.
يک فرد مثبت انديش و خوشبين به او گفت: ممکن بود يکي از پاهات بشکنه.
سپس فرد بيسوادي که از آنجا مي گذشت دست او را گرفت و او را از چاه بيرون آورد.
تذكر روان شناختي:
در اوج بحران زمان سبب شناسي نيست مديريت در بحران ايجاد مي كند كمك كنيم و ديگري يا خود را از شرايط بحراني نجات دهيم.
كليد واژه ها:
فراشناخت، ايفاي نقش، آينه شدن mirrorring، تمثيل رفتاري، متافور، تصويرسازي ذهني
نرم افزار بيخيال درماني( نگاهي ديني روانشناختي به وسواس)،