نماز شب پیامبراکرم(ص)2
دوشنبه 97/11/15
آن گاه به بستر خود برمی گشت و آن قدر که مشیت الهی بود، می خوابید. سپس بیدار شده، می نشست و چشمان خود را به آسمان دوخته، همان آیات را تلاوت می فرمود آن گاه مسواک می کرد و وضو می گرفت و به مسجد می رفت و به خواندن چهار رکعت دیگر از نماز شب می پرداخت؛ به همان نحو که قبلًا چهار رکعت خوانده بود. مجدداً به بستر خود باز می گشت و مقداری می خوابید؛ سپس بیدار می شد، نگاه به آسمان کرده، همان آیات را تلاوت می نمود. باز مسواک کرده، وضو می گرفت و سه رکعت نماز «وتر» را می خواند و بعد از آن دو رکعت نافله صبح را می خواند و برای ادای فریضه صبح وارد مسجد می شد.
التهذيب، ج 2، ص 334؛ الكافى، ج 3، ص 445؛ مجمع البيان، ج 2، ص 555 و ج 9، ص 170؛ الدعائم، ج 1، ص 214 و المستدرك، ج 1، ص 194
مرقد فاطمی(2)
دوشنبه 97/11/15
گرچه خود حضرت علی (ع) و فرزندان حضرت زهرا علیهاسلام،جایگاه دفن حضرت زهرا (س) را می دانستند ولی سفارش های فاطمه (س) در مورد اخفاء قبر به طوری جدی و مؤکد بود که هیچ یک از آنان حاضر نشدند آن را معرفی کنند حتی کاری نکردند که از آثار و قرائن موضع قبر شناخته شود. ائمه اطهار هم یقینا از موضع قبر مطلع بودند ولی اجازه نداشتند که این سر الهی را آشکار سازند.[2]
البته بر اساس قرائن موجود، در مورد محل دفن آن حضرت سه احتمال و سه قول وجود دارد:
1. در خانه خودش دفن شده است.
2. در محل روضه (بین منبر و خانه پیامبر) که پیامبر فرمود باغی است از باغ های بهشت.
3. در قبرستان بقیع.[3]
1. تاریخ قم، ص 194.
2. صحیح بخاری، ج 20، ص 447 و ج 13، ص 135.
3.علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 43، ص 191 و 178 و 214، مؤسسه الوفاء، بیروت، لبنان، 1404 ه ق؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 362؛ دلائل الامامه ص 42.
مرقد فاطمی(1)
دوشنبه 97/11/15
قبر حضرت فاطمه(س) کجاست؟ به جهت این که بعد از پیامبر (ص) به حضرت فاطمه (س) ستم شده بود[1] آن حضرت به همسرش علی (ع) سفارش فرمود که هنگام شب او را غسل دهد و کفن کند و به خاک بسپارد تا کسانی که به او ستم کردند در مراسم ایشان شرکت نکنند و همچنین تصمیم گرفتند که قبرشان مخفی بماند و از همین رهگذر بود که علی بن ابی طالب علیه السلام فاطمه را در تاریکی شب به خاک سپرد و قبرش را مخفی نمود. و برای اینکه دشمنان نتوانند موضع حقیقی قبر را تشخیص دهند صورت چهل قبر تازه در مدینه احداث کرد تا کاملا در اشتباه واقع شوند.
ادامه دارد…
خوشبيني يا بدبيني مسئله اين است!
دوشنبه 97/11/15
“مارتين سليگمن روانشناس مشهور معاصر عقيده دارد نگرش ما درباره اتفاقات خوب و بدي که برايمان رخ ميدهند، خوشبين يا بدبين بودن ما را تعيين ميکنند.
وقتي ما درباره موضوعي باوري منفي ميسازيم (بدبيني)، مشکلمان از موضوع کوچکي که يک يا دوبار اتفاق افتاده به يك مسئله با سه خصوصيت تبديل ميشود.
دائمي (که هرگز از بين نميرود)
شخصي (که مقصرش من هستم)
کلي (که در همه موقعيت ها روي ميدهد)
خوشبيني و بدبيني ربطي به شرايط بيروني ندارد. يک فرد خوشبين و يک فرد بدبين به گونهاي متفاوت به يک موقعيت يکسان پاسخ ميدهند.
هم خوشبيني و هم بدبيني براي بقا ما ضروري هستند.
به قول نويسنده جرج برنارد شاو:
انسانهاي خوشبين و بدبين هردو براي جامعه مفيد هستند، خوشبين هواپيما را اختراع ميکند و بدبين چتر نجات!
*********************************
كانال هاي روان شناختي
همسان گزيني تبيان
https://t.me/TebyanHamsangozini
سپيده دانايي
https://t.me/sepidehdanaei
مبارزه با وسواس (سمت خدا)
https://t.me/samtekhoda3_vasvas
قصه، توپ، رنگ: حجت الاسلام و المسلمين آذري نژاد
https://instagram.com/smaeel_azari96
https://t.me/qesekodak
گوش شنوا
شنبه 97/11/06
چند سال پيش در يک دبيرستان غيرانتفاعي، دو روز در هفته مشغول بودم. يکي از برنامه هاي ثابتم حضور در مدرسه قبل از آمدن دانش آموزان به مدرسه بود. اول صبح در حياط مي ايستادم و دانش آموزان که وارد مدرسه مي شدند، به تک تک آنها، سلام و احوال پرسي مي کردم، لبخند و مهرباني تقديمشان مي کردم. اين برنامه هر روز در سرما و گرما، باران و آفتاب، استمرار داست. به ندرت پيش مي آمد زنگ تفريح در دفتر پيش معلمين، بنشينم. چه خاطرات و اتفاقاتي در زنگ تفريح پيش مي آمد. شناخت و ارتباط دوستانه ام با بچه ها همين موقع بود و نه سر کلاس.
گاهي به مشکل خانوادگي بچه ها پي مي بردم و شب ها بعد از مسجد به خانه بچه ها مي رفتم و با والدين همکلام مي شدم. رفتن به خانه هاي بچه ها شده بود برنامه هفتگي ام. برخي اوقات شب ها به مسجدم مي آمدند يک ساعت بعد از نماز فقط «شنونده درد دل هاي بچه ها» بودم. گاهي شب ها به صرف ساندويچ در پارک دعوتم مي کردند. هنوز هم برخي از آنها سر مي زنند و ارتباط دارند، گاهي که در خيابان همديگر را مي بينيم، لبخند و سلامي نثارم مي کنند، شاد مي شوم.
يادش بخير دانش آموزي شب دير وقت زنگ زد و پشت تلفن با گريه گفت: از شهر زدم بيرون، خسته شدم، مي خوام خودکشي کنم.با او همکلام شدم، سخنش را گوش دادم، با او همدلي کردم، نصيحت و سرزنشش نکردم،عيب هايش را نگفتم. آرام شد، فهميدم، دردش تنهايي و ديده نشدن بود. حالا که سخنش شنيده و ديده شد، آرام گرفت.
قرآن يکي از ويژگي هاي پيامبر را اين مي داند که با مردم همدلي مي کرد و به سخنان شون حسابي گوش مي داد. لذا منافقين به پيامبر مي گفتند او گوش است. هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ.
همدل باشيم با دردها.
كانال قصه.رنگ.توپ، حجت الاسلام و المسلمين اسماعيل آذري نژاد
https://t.me/qesekodak
https://instagram.com/smaeel_azari96