از ازدواج آرامش بخواهید نه آسایش

وقتی تلاش لازم و برنامه ریزی صحیح نداریم، ناگزیر انتخاب هایی گریبان گیرمان می شود که ما را راضی نمی کند. حالا یا دیگران را مسبب این وضع می دانیم یا پدر و مادرمان سخت گیر بوده اند یا خودمان حواس مان را جمع نکرده ایم یا معیار هایمان ما را به بن بست کشانده اند یا در ازدواج به دنبال اهداف زود گذرش بودیم یا به آرزوهای خاص فکر کرده ایم یا طرف سر ما کلاه گذاشته است یا زیادی سخت گرفته ایم یا ……
به نظر این دسته از افراد، همه دست به دست هم داده اند تا آن ها را شکست دهند. (یعنی این که، فقط من که زحمتی برای انتخاب صحیح و درستم نکشیده ام، بی تقصیرم!!!)
ازدواج را خودمان سخت کرده ایم.اگر کمی دست از چشم و هم چشمی هایمان برداریم و از ازدواج چیزی جدای از داشتنی های زودگذر که فقط آسایش را به زندگی هایمان هدیه کرده و آرامش را می گیرد، طلب کنیم، مطمئنا در انتخاب خود هم حواس مان را بیشتر جمع خواهیم کرد.
دکتر غلامعلی افروزرئیس دانشكده روانشناسی دانشگاه تهران، ازدواج آسان را برایمان این گونه تعریف کرد:
تعبير شما براي ازدواج آسان چيست؟ کوتاه آمدن از برخي معيارهاي اصلي و اساسي که نيست؟
خير، معيارهاي اصلي براي انتخاب همسر در 3 محور بيشتر ديده نمي شود.اول اين که هر دو مومن باشند. ايمان به معناي واقعي آن يعني آرامش دهندگي به يکديگر را داشته باشند و بايد به يکديگر آرامش واقعي بدهند.
دومين محور اين است که هر دو پاک باشند و آلودگي جنسي نداشته باشند و اگر يکي هم داشته باشد بايد توبه کند. سوم این که زن و شوهر بايد براي يکديگر لباس باشند و بهترين منش را در مقابل يکديگر داشته باشند.
در واقع معيارهاي اصلي ازدواج سن، تحصيلات، ثروت، زيبايي، ماشين آخرين سيستم و… نيست. معيارهاي اصلي ازدواج همان 3 نکته بيان شده است وسن و تحصيلات و ثروت در درجه هاي بعدي قرار مي گيرند و به اندازه آن 3 فاکتور با ارزش نخواهند بود. تعبير من از ازدواج آسان هم همين است . اين که اگر دختر و پسري معيارهاي اصلي انتخاب را در طرف مقابل خود ديد نبايد به خاطر نداشتن معيارهاي فرعي مثلاً تحصيلات يا سن يا قيافه در انتخاب خود ترديد به دل راه بدهد. اگر همسر انتخاب شده شما بتواند شما را به آرامش برساند و با در کنار او بودن احساس آرامش داشته باشيد خوشبخت خواهيد شد. اينجاست که نبايد برسر مهريه، مسکن، مراسم عقد و عروسي، گل آرايي، کارت دعوت و.. اختلاف داشته باشيم و خود را با مسائل فرعي بي ارزش درگير نمود. وقتي به مجتمع هاي قضايي خانواده در تهران مي روم از هر 4 ازدواج انجام گرفته تنها يکي از اين 4 مورد نسبتاً از ازدواج خود راضي هستند و احساس خوشبختي مي کنند. 1 مورد براي طلاق و جدائي ، 1 مورد بي تفاوت نسبت به همديگر، 1 مورد هم جز درگيري چيزي در زندگي مشترک خود نمي بيند.
اگر شما به سراغ آن موردي که قصد جدايي از يکديگر را دارند ودر شرف طلاق مي باشند؛ بروید و از آن ها علت طلاق و جدايي شان را بپرسيد، مطمئناً جوابي که مي گيريد چيزي به غير از نداشتن جهيزيه خوب، نبود تحصيلات، وزن و قيافه و… خواهد بود. تنها دليلش بر سردافعه هاي رواني- نفساني است. کساني به دنبال جدايي هستند که در زندگي خود آرامشي ندارند. حال به سراغ کساني مي رويم که احساس خوشبختي مي کنند و از زندگي شان احساس رضايت دارند. اگر از آنها هم علت خوشبختي شان را بپرسند، جوابي به غير از داشتن جهيزيه خوب ،داشتن زيبايي، سن، تحصيلات، شغل و.. را خواهيد گرفت. مطمئناً وجود فاکتورهاي اصلي و مهم تري به زندگي آن ها آرامش بخشيده است. پس هميشه به ياد داشته باشيد که واقعيت ها را بايد تحليل کرد و بعد نتيجه گيري نمود. من به همه ي کارشناسان و مشاوران و متخصصان در امر ازدواج توصيه مي کنم قبل از انجام کار مشاوره چند ماهي را در مجتمع هاي قضايي گذرانده و ريشه اصلي مشکلات زوج هاي ما را بررسي کنند.درواقع به وسيله پژوهش هاي ميداني در دادگستري ها بايد ريشه اصلي همسر گريزي و همسر ستيزي را جستجو نمود و درآخر بياييم و معيارهاي موثر در ازدواج را براي مردم بيان کنيم.
آقای افروز به چه معیارهایی می توان کم رنگ تر نگاه کرد؟ چگونه؟
براي مثال يکي از معيارهايي که اين روزها پسرهاي جامعه ما حتي قشر مذهبي مان را اسير خود کرده و باعث شده مهم ترين ها در ازدواج را فقط فداي اين معيار نمايند، معيار زيبايي دختر است. زيبايي امري نسبي است و انسان در فرآيند رشد مشکل و قيافه و چهره اش تغيير پيدا خواهد کرد. پس نمي توان به زيبايي چند روزه که با هر اتفاق ممکن است از دست برود، دل بست.اگر پشت اين قيافه ظاهري و پوست صورت يک انديشه والايي باشد يا يک احساس دل نوازي وجود داشته باشد ديگر قيافه مهم نيست. البته اين عرض بنده به صورت مطلق نيست. منظور از زيبايي داشتن چشم و ابروي کماني نيست بلکه منظور به دل هم نشستن است و ما نبايد زياد آن را پيچيده کنيم. با ديدن ظاهر فرد نمي توان به وجود فرد و شخصيت او قضاوت کرد. درضمن اگر پسري ظاهر طرف مقابلش را پسنديد کافي است و ديگران (خواهر- مادر- عمه- خاله و….) نبايد در مورد آن قضاوت کنند و بخواهند با نظرات اشتباهشان فرزند خود را به گمراهي بکشانند و قيافه اي که درحد متوسط است، در پشت آن دافعه هاي رواني باشد و فقر عاطفي و ناتواني در مهارت هاي ارتباطي همسران ديده شود، ممکن است مشکل آفرين باشد. اما اگر پشتوانه اين ظاهر متوسط، عطوفت و محبت و گذشت و ايثار و صداقت و صبوري وعدالت ونوازش مستمر و احساس آرامش و تن پوش زيبايي و کرامت باشد اين ظاهر در اين همسر زيبايي غرق مي شود و ديگر به چشم نخواهد آمد.
در کنار چهره ي زيباي همسر بايد جاذبه هاي شناختي، رفتاري، کلامي، نگاهي، حسي، اميد بخشي، مثبت انديشي وجود داشته باشد و اگر اين ها نباشد و صرف قيافه ي جذاب و زيبا را داشته باشيم مطمئنا خوشبختي در اين زندگي وجود نخواهد داشت.
در مورد تحصيلات عاليه هم مي توان گفت بعضي افراد تجارب حرفه اي خوبي دارند و در بسياري از موارد بالاتر و برتر از صرف داشتن مدارک نظري دانشگاهي است. امروزه درکشورهاي توسعه يافته، دانشگاه هاي مطرح شان معادل سازي مي کنند يعني به صاحبان حرفه اي ارزشمند مدارک دانشگاه را مي دهند.
جمع بندی:
از اين بحث مي توان نتيجه گرفت علل جدايي و طلاق کمي جهيزيه، نبود ثروت، نداشتن زيبايي، خانه ماشين آخرين سيستم، مدارک تحصيلي عاليه، مادر شوهر و مادر زن و… نيست.اساساً دافعه هاي عاطفي، رواني، رفتاري و جنسي است که زمينه ساز نارضايتي هاو ناسازگاري هاي در زندگي مشترک را فراهم کرده که در پايان به طلاق مي انجامد.
نارضايتمندي جنسي به معناي دقيق کلمه متأثر از نارضايتمندي شناختي است که نتوانسته محبتش را به فرد مقابل خود بچشاند. وقتي که زبان نوازشگر نداشته و به جاي آن از کلام تهديد، تحقير استفاده مي کرده است. وقتي با ديگران خوب حرف مي زد ولي هنگام مواجهه با همسرخودش رفتار ناخوشايندي داشته و برسراو داد مي زده است. وقتي براي همسرش خود را نمي آراسته و تنها زمان آرايشش زماني بود که مي خواسته به عروسي يا مهماني برود، وقتي نسبت به همسر خود حس سوء ظن داشته و به او بدبين بوده است. همه ي اينها اصولي است که نبودشان آرامش را از زندگي خواهد گرفت وانتخاب همسر بايد به دنبال اصولي رفت که آرامش را به زندگي دعوت نمايند. و اينجاست که بايد از دافعه هاي رواني و نفساني پيش گيري نمود. رفتارها را کنار هم بگذاريد، محصولش مي شود آرامش يا فقدان آرامش…؟

 

پی نوشت:
سایت راسخون


موافق يا مخالف ما

توضیح امام باقر علیه السلام در مورد رفتار با غير شيعیان :
زراره (يكي از شاگردان امام باقر و امام صادق عليهما السلام) مي گويد: به امام باقر عرض كردم: ما خود را همچون ترازو قرار مي دهيم، هر كس که شیعه باشد يا غير شیعه، و با ما موافقت كند او را دوست مي داريم و اگر با ما مخالفت كند، خواه شیعه باشد يا غير شیعه، از او بيزاري مي جوئيم.
امام باقر با این سخن مخالفت كرده و فرمودند: اي زراره ! سخن خدا درست تر از سخن تو است. پس كجايند آنانكه خداوند در قرآن ( آيه 98 نساء) مي فرمايد: …الا لمستضعفين من الرجال و النساء و الوالدان لا يستطيعون حلية و لا يهتدون سبيلا:
(آنانكه به خود ظلم كردند، در دوزخند مگر آن دسته از مردان و زنان و كودكاني كه براستي تحت فشار قرار گرفته اند، و راه نجاتي ندارند)

كجايند آنانكه خداوند درباره آنها (در آيه 106 توبه) مي فرمايد: … و آخرون مرجون لامر الله يعذبهم و اما يتوب عليهم:
(گروهي ديگر به فرمان خدا، واگذار شده اند، خداوند يا آنها را مجازات مي كند و يا توبه آنها را مي پذيرد).
و كجايند آنانكه خداوند درباره آنها (در آيه 106 سوره توبه) مي فرمايد: … و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سيئا عسي الله ان يتوب عليهم:
(و گروه ديگر به گناهان خود اعتراف كردند و اعمال صالح و ناصالحي را به هم آميختند، اميد مي رود كه خداوند توبه آنها را بپذيرد)

و كجايند اصحاب اعراف كه خداوند در آيه 46 تا 49 سوره اعراف از آنها سخن به ميان آورده، عده اي از واماندگان، در اعراف که راهي به جائي نمي برند، تا اينكه اصحاب اعراف (مانند آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم) آنها را از واماندگي نجات مي بخشند
و كجايند (المولفة قلوبهم) آنانكه خداوند در آيه 60 توبه، سهمي از زكات را براي الفت و جلب قلوب آنها به سوي اسلام قرار داده، خواه كافر باشند يا افرادي كه ايمان ضعيف دارند.
بنابراين، مطابق آيات قرآن، اميد نجات و هدایت غیر شیعیان، آن گونه كه خداوند فرموده است، وجود دارد.

اصول کافی ، جلد دوم ، باب اصناف الناس، حديث 3، صفحه 382

 



 

حق همسفر

امام علي علیه السلام در يكي از سفرها، به طرف كوفه مي آمد. يكي از يهوديان نيز در همان راه حركت می-کرد و قصد داشت به اطراف کوفه برود. آن یهودی امام علی را نمي شناخت و چون تا کوفه، هم مسیر بودند، با هم به سفر خود ادامه دادند .
تا اینکه به یک دو راهي رسيدند كه يكي راه كوفه بود و ديگري راه اطراف كوفه .
يهودی ديد كه علي علیه السلام به راه كوفه نرفت، بلكه در همان راه كه خودش حركت مي كرد آمد.
يهودي پرسيد: مگر نگفتي كه عازم كوفه هستم؟
امام پاسخ دادند: آري گفتم.
يهودي پرسید: پس چرا به راه كوفه نرفتي و در اين راه با من مي آئي؟

امام علي علیه السلام فرمودند : پيامبر ما اين گونه به ما دستور داده است. هر مسلمان باید رفيق راهش را، هنگام جدائي، تا چند قدم، بدرقه كند.
يهودي: براستي پيامبر شما اين گونه دستور داده است؟ پس مسلما هر كس از پيامبر شما پيروي كرده، به خاطر اين كارهاي بزرگوارانه و اين خصلت نيكو بوده كه از او ديده است.
من تو را گواه مي گيرم كه بر دين تو هستم و دين تو را پذيرفتم.
آن يهودي همراه امام علي علیه السلام به سوي كوفه آمد، و تازه در كوفه متوجه شد که آن حضرت حاکم مسلمانان است.
مرحوم کلینی، اصول کافی ، جلد ۲ باب حسن الصحابه و حق الصاحب في السفر، صفحه ۶۷۰

 

خلاصه كتاب مادرشوهرت را بكش

در فرهنگ های مختلف بین مادر شوهر و عروس اختلافاتی وجود دارد.
اما در مشاوره ها با عروس ها و مادر شوهرهای زیادی مواجه می شویم که واقعا مثل مادر و دختر با هم رفتار می کنند.
هر چیزی آفتی دارد رابطه بین مادر شوهر و عروس هم از جهات مختلفی گرفتار آفت می شود که با هشیاری می تواند این آفت را از بین برد.
آفات ناشی از مادر شوهر
آفات ناشی از عروس
آفات ناشی از پسر
آفات ناشی از افراد مغرض (حسود، دو به هم زن و…)
آفات ناشی از سخنان رائج بین توده مردم
و….
عروسی که پیش‌گویی کامبخش دارد گرفتار خطای شناختی می شود پیش‌گویی کامبخش یعنی چه؟
اجازه بدهید آخری را توضیحی بدهم. می گویند انسان از هرچیزی بترسد به سرش می رود. یعنی وقتی شما می ترسید که در امتحان موفق نشوید این حالات روانی سبب حالت هیجانی منفی نسبت به آن درس و فضای امتحانی و استاد و کتاب پیدا می کنید و اضطراب سبب می شود خوب عمل نکنید و یا آن قدر منفی بافی کنید که حواس تان متمرکز نشود و یادگیری افت پیدا کند.
عروسی که به خود یا اطرافیان خودش می گوید من هر طوری که عمل کنم بالاخره مادر شوهر از من راضی نمی شود و به من دید مثبت نخواهد داشت بالاخره ناخودآگاه بد رفتار می کند برای بهبودی روابط بین شان تلاش نمی کند
گاهی بیرون خبری نیست ولی در ذهن انتظار طوفان وجود دارد و نگرانی به همین دلیل عروس گوش به زنگ است به همین دلیل انتظار سؤ تفاهم وجود دارد درجه خوش بینی افت پیدا می کند به همین دلیل می بینم در فرهنگ ما وقتی بین زن و شوهر بحثی می شود زود عروس می گوید ها باز مامانت ایننا پرت کردند. هر وقت ما می رویم خوونه او یا به اونا تماس می گیری از چشمت می افتم.
این یک تفکر سحری است. تفکر سحری یعنی بافتن آسمون و ریسمون
بین راننده ها جا افتاده می گویند وقتی ماشین رو تمیز می کنیم یا کارواش می بریم بارون میاد. هزار بار این کار را کرده اند ده بار این اتفاق افتاده ولی به آن 990 بار توجه نمی شود و به این ده بار تمرکز می شود بنابراین وقتی باران بیایید می گویند نگفتیم ما شانس نداریم. اگر عروس صد بار غذا بپزد مادر شوهر تشکر کند به ذهن نمی آید ولی اگر یک بار بگوید کمی شور است عروس آن را علم می کند و به دل می گیرد و می گوید آره غذا شور است دست من است که نمک ندارد حیف …..
آقای قرائتی می گفتند برخی منفی باف هستند یعنی تمرکز بر بدی ها دارند و آنها را خیلی باد می کنند. مثلا اگر 29 روز ماه مبارک رمضان سحر بیدار شوند چیزی نیست یک روز بیدار نشوند عالم را خبر می کنند که ما بیدار نشدیم.
اگر یک میلیون دانش آموز امروز بروند مدرسه و سالم به خانه برگردند مورد توجه قرار نمی گیرید ولی اخبار بگوید دانش آموزی نزدیک درب مدرسه تصادف کرد هر روز آن حادثه پیش چشم مان می آید و مرور می کنیم و احتمال خطر می دهیم.
در حالی که نگرانی را نباید بها بدهیم باید او را به خدا بسپاریم برایش دعا کنیم و صدقه بدهیم و راهنمایی های مربوط به راهنمایی و رانندگی را به او آموزش دهیم.
مادر شوهر، مادرِ شوهر است. یعنی شوهر از نظر زیستی با یک بند ناف با او وصل بوده و از او جدا شده است نشاط و غم این دو به هم ارتباط دارد. اگر رابطه بین عروس و مادر به هم بخورد شوهر میان منگه قرار می گیرد. چون باید هر دو را داشته باشد اگر ناشی باشد هر دو را از خود رنجیده می کند بنابراین شوهر هم باید مهارت هایی برای ایجاد صلح بلد باشد. الان متأسفانه و صد متأسفانه تحصیلات دانشگاهی بالا رفته همه لیسانس و فوق لیسانس ولی از مشکل بی سوادی ارتباطی خیلی ها رنج می برند یعنی مهارت های ارتباط مؤثر را نمی دانند.
این مهارت ها از جهیزیه و از مهریه لازم است.
……………………………………………………..
مادر شوهرت را بكُش
از محبت تلخ ها شیرین شود *****وز محبت مس ها زرین شود.
از محبت خارها گل مى شود*****از محبت سركه ها مُل مى شود
این شعر شورانگیز را در خاطرتان دارید؛ آدمی، مفتون مهر و كشته محبت است. قرآن مي فرمايد در روابط خود به جاي ستیز، پرخاش و مقابله به مثل، گذشت و بخشش کنی ناباورانه ببينيد كه دشمن دیرینه شما دوستی دلسوز مي شود. «إِدْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِيمٌ؛ برخوردهاى مثبت و منفى هرگز يكسان نيست. بدى را با شيوه ای که نيكوتر است دفع كن كه ناگاه خواهى ديد همان كه ميان تو و او دشمنى بود، چون دوستى صميمى گشته است.» اين يعني «واكنش مثبت در برابر كنش و عمل منفي»،كه سيره معصومان عليهم السلام است. این قانون در روابط همسران نيز حاكم است.
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمودند : هِبَةُ الرَّجُلِ لِزَوْجَتِهِ تَزِيدُ فِي عِفَّتِهَا؛ هدیه دان مرد به همسرش عفت اورا افزایش میدهد. حتماً مي پرسيد چگونه هديه، عفت را زياد مي كند؟!
بله، هديه نشان و سمبل عشق و محبت ما به طرف مقابلمان است. یکی از مهم ترین قوانین روابط انساني مي گويد: به كسي كه محبت كني او را اسير خود كرده اي؛« الانسانُ عبيدُ الاحسانِ». اگر همسر، به ویژه زن که عاطفه محور است، اسير مهر و محبت و احسان مالی، عاطفی و حمایتی شوهرش شود، به او خيانت نمي كند و در حضور و غيبت همسرش به او وفا دار خواهد بود.
اجازه دهيد سخن خود را با يك داستان كوتاه و یک قنون مهم به پایان برسانم؛ داستاني كه محبت را اساس شادكامي در روابط انساني مي داند با اين قانون مي تواني حتي مادر شوهرت را بكشی! اما با تیغ مهر و محبت.
«دختری بعد از ازدواج نمی‌توانست با مادرشوهرش کنار بیاید. هر روز با او جر و بحث می‌کرد. عاقبت دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد سمّی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!
داروساز گفت: اگر سمّ خطرناکی به او بدهد و مادرشوهرش بمیرد، همه به او شک خواهند کرد، پس معجونی به دختر داد و گفت: هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر بریزد تا سمّ معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد. در این مدت با مادرشوهر مدارا کند تا کسی به تو شک نبرد.
دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت. هر روز مقداری از آن را در غذای مادرشوهر می‌ریخت و با مهربانی به او می‌داد. هفته‌ها گذشت. با مهر و محبت عروس، اخلاق مادرشوهر هم بهتر و بهتر شد تا آن جا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: دیگر از مادرشوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی‌خواهد که بمیرد، خواهش می‌کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند.
داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادرشوهرت از بین رفته است.»
……………………………………………………………….
برای اصلاح کم کردن تنش بین مادر شوهر و عروس ترفنده های زیادی می‌شود به کار برد
دو تکنیک مجرب
الف) تکنیک بینداز گردن من
در این تکنیک شوهر چیزهایی را که ممکن است مشکل ایجاد کند را به عروس می گوید بینداز گردن من. بگو شوهرم گفت. غالبا هم مادر شوهرها می گویند درست گفته.
ب) تکنیک به گردن گرفتن
شوهران باید در مواردی که ممکن است مادر شوهر یا عروس از هم دلخور بشوند کاری را به گردن خودش می گیره. عروس میگه چرا مادرت این میوه ها را برای ما خریده مگه خودمون بلد نیستیم فرزندش می گه من ازش خواستم برای ما این را بخره. (البته باید بعدا مدیریت کنه که استقلال بیشتر شود و طوری نشود که سه شود یعنی متوجه نشوند دروغ لایت یا مصلحتی گفته)

 

پی نوشت:
كتاب مادرشوهرت را بكش، محمدحسين قديري .
نيز رك:ماهنامه خانه خوبان ویژه خانواده ها، محمدحسین قدیری، اردیبهشت و خرداد 1392، ش52و53، ص8.


هر طلبه يك نهال