شفاي بيمار

 عبد الواحد بن زید می‌گوید: به حجّ رفته و در حال طواف بودم که کنار رکن یمانى، دو زن را دیدم که یکى به دیگرى می‌گفت: نه، به حق کسى که به جانشینی انتخاب شد و کسى که به مساوات حکم می‌کرد و عادلانه قضاوت می‌نمود، همسر فاطمه زکیّه، رضیّه و مرضیّه، این‌گونه نبود. از آن زن پرسیدم: او کیست؟! گفت: او امیر مؤمنان على بن ابی‌طالب، … است. گفتم: او را از کجا می‌شناسى؟
گفت: چگونه نشناسمش با آنکه پدرم در صفین در کنار او شهید شد. هنگامی که ایشان از صفین برگشت. به خانه‌مان آمد و به مادرم فرمود: اى مادر یتیمان! حالت چگونه است؟ مادر گفت: خوب است. آن‌گاه مادرم، من و این خواهرم را نزدش آورد. من آبله داشتم و بینایی چشمانم را از دست داده بودم. امام با دیدن من آهى کشید و فرمود: «براى هیچ مصیبتى به اندازه مصیبت کودکان خردسالی آه نکشیدم که پدری را از دست دادند که در مشکلات، حضور در خانه و نیز در مسافرت‌ها سرپرست آنان بود». سپس حضرت دست مبارکش را بر صورتم کشید و همان هنگام، چشم‌هایم باز شدند. به خدا سوگند! اکنون من می‌توانم شتر رمیده را در شب تاریک ببینم و این به برکت آن‌حضرت بود که درود خدا بر او و خاندانش باد.
عماد الدین طبرى، حسن بن على‏، مناقب الطاهرین، ج ‏2، ص 526 – 527،

 

  • نظر از: عابدی
    1397/06/03 @ 07:54:49 ق.ظ

    عابدی [عضو] 

    اللهم اشف کل مریض

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.