تغيير نگرش

 

دو سطل يکديگر را در ته چاهي ملاقات مي کنند.يکي از آنها بسيار عبوس و پژمرده دل بود؛ به همين دليل سطل دوم براي ابراز همدردي از او پرسيد:"ببينم چته؟ چرا ناراحتي؟”
سطل عبوس و دلگير پاسخ مي دهد:"آنقدر مرا ته چاه انداختند و بالا کشيدند که ديگر خسته شده ام.ميدوني پر بودن اصلا برايم مهم نيست. هميشه خالي به اينجا برمي‌گردم.”
سطل دومي خنده‌کنان گفت:"تو چرا اين طوري فکر ميکني؟من هميشه خالي اينجا مي‌آيم و پر برمي‌گردم.مطمئن هستم اگر تو هم مثل من فکر ميکردي مي توانستي شادتر زندگي کني!”

 

ز مثل…زندگي (داستان هايي الهام بخش براي يک زندگي شادو موفق)، مسعود لعلي، ص19

 

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.