"معناي گرفتاري
جواني که از کودکي پدرش را بسيار اذيت کرده بود بعد از اين که بزرگ شد و ازدواج کرد به ياد اذيت هايي که به پدرش کرده بود و خوبي هايي که پدر به او کرده بود افتاد. نزد پدر رفت و به او گفت: من شما را خيلي اذيت کرده ام، و شما محبت هاي زيادي در حق من کرده ايد، مرا حلال کنيد.
پدر هم به او گفت: حلالت کردم.
مدتي بعد جوان به ياد سيلي اي افتاد که روزي پدرش به او زده بود و او به خاطر کودکي از پدر رنجيده شده و کينه او را به دل گرفته بود، اما امروز مي فهميد که آن سيلي او را از چه انحراف و خطر بزرگي حفظ کرد. لذا نزد پدر رفت و به او گفت: پدر جان، همه خوبي هايي که تا به حال به من کرده اي يک طرف و آن سيلي که آن روز به من زدي يک طرف، امروز مي فهمم که آن سيلي از همه محبت هاي ديگري که به من کرده اي بالاتر است و به خاطر آن از شما سپاسگزارم.
روزي که فهم انسان باز شود خواهد ديد که ابتلائات و گرفتاري هايي که خدا براي او پيش آورده است چه خيرهايي براي او داشته و خداوند از رهگذر آن ها محبتي به او کرده که در خوشي ها و نعمت ها چنان محبتي به او نکرده است. به همين خاطر است که وقتي خدا پرده را برمي دارد انسان غصه مي خورد که چرا به خاطر ابتلائات و محروميت هاي دنيا غصه خورده است و آن روز بيش از آنچه براي نعمت ها و گشايش ها شاکر است، به خاطر محروميت ها و ابتلائات شاکر خواهد بود.
كانال حاج اسماعيل دولابي (طوبي محبت)
https://t.me/tobaye_mohabatch
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط جمالی در 1397/11/29 ساعت 08:50:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |