تقدیم به پدران در خاک آرمیده خصوصا شهدای حرم

 

تقدیم به پدران در خاک آرمیده خصوصا شهدای حرم

تقدیم به پدری که ندارم….

و در آرزویش کودکی خود را سپری کردم

پدر یعنی پناهگاه، یعنی سر بلندی

میان تمام نداشتن ها دوستت دارم…

هر چند شانس دیدنت را ندارم…

وقتی دلم هوایت را می کند حق شنیدن صدایت را ندارم..

وقت دلتنگی هایم آغوشت را برای آرام شدن ندارم…

آری همه وجودمی ولی هیچ جای زندگی من نیستی و میان تمام نداشتن ها باز هم با تمام وجود… دوستت دارم پدرم

پدر عزیزم من حرمت روز پدر را مانند روز مادر پاس می دارم هرچند که جسمت در کنارم نیست.

شادی روح تمام شهدا و پدران مدفون در خاک صلوات

مناظره با خوارج

عبدالله بن نافع كه از خوارج بود مى‏ گفت: اگر مى‏ دانستم كه در شرق و غرب زمین كسى هست كه با من بحث كند و بگوید: على بن ابى طالب اهل نهروان را بحق كشت و بر آن ظلم نكرد، من سوار بر شتران پیش او مى‏ رفتم تا با من مخاصمه كند.
به او گفتند: حتى در میان اولاد على هم كسى را نمى‏ شناسى؟! گفت: مگر در میان اولاد على عالمى وجود دارد؟! گفتند: این اولین نادانى توست كه فكر مى‏ كنى اولاد على از عالم و دانشمند خالى است.
گفت: امروز عالم اولاد على كیست؟ گفتند: محمد بن على بن الحسین (علیهم السلام)، عبدالله با بزرگان خوارج به مدینه آمد و از امام باقر(علیه السلام) اجازه خواست، به امام عرض كردند: عبدالله بن نافع اجازه ملاقات مى‏ خواهد. فرمود: او با من چه كار دارد، با آن كه در بامداد و شامگاه از من و پدرم بیزارى مى‏ كند.
ابوبصیر گفت: یابن رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) او مى ‏گوید: اگر در شرق و غرب زمین كسى یافت بشود كه بگوید: على بن ابى طالب اهل نهروان رابه نا حق نكشت من پیش او رفته و با او محاجه مى‏ كنم.
امام فرمود: براى مناظره پیش من آمده است؟ ابوبصیر گفت: آرى. امام به غلامش فرمود: برو بارش را پایین بیاور و بگو فردا به ملاقات من بیاید.

عبدالله بن نافع فردا با بزرگان خوارج آمد، امام باقر (صلوات الله علیه) همه فرزندان مهاجر و انصار را جمع كرد و پیش آنها آمد، وجود مباركش مانند قرص قمر نورانى بود، آن حضرت خدا را حمد و ثنا كرد و بر رسولش صلوات فرستاد و فرمود: حمد خدا را كه ما را به نبوتش گرامى داشت و به ولایت مخصوص فرمود. اى فرزندان مهاجر و انصار هر كه منقبتى و فضیلتى از على بن ابى طالب (صلوات الله علیه) مى ‏داند بگوید.
آنها بپا خاسته و آنچه مى‏ دانستند گفتند. عبدالله بن نافع خارجى گفت: من هم این مناقب را مى‏ دانم ولى على (نعوذ بالله) وقتى كه جریان حكمین را قبول كرد كافر شد!

در همین وقت روایت خیبر را خواندند كه رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در حق على (علیه السلام) فرمود: «لا عطین الرایة غداً رجلاً یُحبّ اللّهَ و رسولّه و یحبّه اللّهُ و رسولُه كرّارٌ غیر فرّار لاٍیرجع حتى یفتحَ اللّه على یدیه».
(به خدا سوگند فردا پرچم را به دست کسی خواهم سپرد که او خدا و رسولش را دوست می دارد و خدا و رسولش نیز او را، کسی که بر دشمن یورش می برد و از او نمی گریزد، بازنمی گردد مگر آنکه خداوند پیروزی را با دستاش محقق می سازد.)
امام باقر (علیه السلام) به عبدالله فرمود: درباره این حدیث چه مى‏ گویى؟ گفت: راست است و شكى در آن نیست و لیكن على بعداً كافر شد (نعوذ بالله) امام فرمود: مادرت به عزایت بنشیند بگو ببینم روزى كه خدا على(علیه السلام) را دوست داشت می دانست كه اهل نهروان را خواهد كشت یا نه؟ اگر بگویى: نه، كافر شده اى

گفت: مى‏دانست. فرمود: آیا او را بر این دوست می داشت كه به طاعت عمل كند یا به معصیت او؟ گفت: نه، عمل كند به طاعت او.
امام فرمود: پس برخیز در حالى كه مغلوب شده‏ اى. عبدالله برخاست و می گفت: «حتى یتبین لكم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر(بقره/187)، الله اعلم حیث یجعل رسالته(انعام/124)
تا رشته سپید صبح، از رشته سیاه (شب) برای شما آشکار گردد! و خداوند آگاه تر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد!
مرحوم کلینی، روضه كافى، ص349، حدیث پانصد و چهل و هشت
ابن شهر آشوب، المناقب، ج 4، ص 201 به اختصار

مهربانی بی انتهای خدا

از بن مسعود نقل شده: در محضر رسول الله (صلى الله عليه وآله) نشسته بوديم كه مردى آمد، در حالى كه چيزى در دست داشت و آن را در گوشه عبايش پيچيده بود. آن مرد گفت: «اى رسول خدا! در مسير، از كنار چند درخت گذشتم كه صداى جوجه هاى پرنده از آن مى آمد. آن ها را گرفتم و در لاى عبايم گذاشتم. وقتى چنين كردم، مادرشان آمد و بر دور سر من چرخيد؛ لاى عبا را برايش باز كردم و او نيز روى جوجه هايش افتاد. من هم عبا را پيچيده و همه آن ها را با هم آوردم تا تقدیم شما کنم.»
حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) فرمود: «آن ها را بر زمين بگذار!»
آن ها را بر زمين گذاشت، اما دیدند كه مادرشان هنوز هم از جوجه ها جدا نمى شود و فرار نمى كند!
رسول خدا که متوجه تعجب اصحاب از محبت مادر به جوجه ها شدند، فرمودند: «آيا از رأفت يك مادر نسبت به جوجه هايش، تعجب مى كنيد؟! قسم به خدا، پروردگار نسبت به بندگانش مهربان تر است از مادر اين جوجه ها به بچّه هايش! اى مرد، آن ها را به همان جايى که آورده ای برگردان»…

کمال الدین دمیری، حیاة الحیوان الکبری ، جلد ۲ ، صفحه‌ ۲۰۷

تقویم شیعه

10رجب

-ولادت امام جواد(ع)

حضرت جوادالائمه(ع) بنا بر مشهور در دهم ماه رجب سال195ه به دنیا آمده اند.

اقوال دیگر در ولایت آن حضرت چنین است15 ماه رمضان17 ماه رمضان، آخر ذی العقده،13رجب.

پدر بزرگوار آن حضرت امام رضا(ع) و مادر آن حضرت جناب سبیکه یا دُره است که حضرت رضا(ع) نام ایشان را(خیزران) نهادند.

نام ان حضرت محمد ، و کنیه ی ایشان ابوجعفر و مشهورترین القاب ان حضرت تقی و جواد است.

2-ولادت حضرت علی اصغر

با توجه به اینکه آن حضرت در شش ماهگی در روز عاشورا، در کربلا به شهادت رسید، ولادت حضرت مطابق این روز می باشد. بعضی هم ولادت آن حضرت را در روز8 یا9 این ماه ثبت کرده اند.

نام شریف آن حضرت عبدالله، مشهور به علی اصغر است.لقب شریفش باب الحوائج، رضیع، مذبوح من الاذن الی الاذن است. پدر بزرگوارش امام حسین(ع)، و مادر والا مقامش حضرت رباب دختر امرء القیس کلبی است.

 

تقویم تاریخ شیعه

 7رجب

1-طلب امام رضا(ع)برای ولایتعهدی

در 7صفر سال200ه مامون برای امام رضا(ع) نامه ای نوشت و در آن نامه امام(ع) را برای ولایتعهدی به مرو احضار کرد.