آن باش كه هستي

گويند شغالي، چند پر طاوس بر خود بست و سر و روي خويش را آراست و به ميان طاوسان در آمد. طاووس ها او را شناختند و با منقار خود بر او زخم ها زدند. شغال از ميان آنان گريخت و به جمع همجنسان خود بازگشت؛ اما گروه شغالان نيز او را به جمع خود راه ندادند و روي خود را از او بر مي گرداندند. شغالي نرمخوي و جهانديده، نزد شغال خودخواه و فريبکار آمد و گفت: اگر به آنچه بودي و داشتي، قناعت مي کردي، نه منقار طاووسان بر بدنت فرود مي آمد و نه نفرت همجنسان خود را بر مي انگيختي. آن باش که هستي و خويشتن را بهتر و زيباتر و مطبوع تر از آنچه هستي، نشان مده که به اندازه بود، بايد نمود.[1]

همين الآن
پيرهني نو بر تن داشت. خواست که با آن نمازي خواند . وضو بايد مي ساخت. نخست به بيت الخلاء رفت .در آن جا به اين فکر افتاد که پيرهن نو را صدقه دهد . همان جدا درآورد و بر در مستراح آويزان کرد. سپس يکي از همراهان خود را که در بيرون ايستاده بود، صدا زد. آمد و گفت:اي شيخ چه مي فرمايي؟ از درون آواز داد که اين پيراهن را که بر در انداخته ام، بردار و ببر و به نيازمندي هديه ده . گفت:اي شيخ!نمي توانستي که صبر کني تا از آن جا بيرون آيي و سپس آن را صدقه دهي!؟
گفت: مي ترسم، تا بيرون آيم شيطان مرا از اين نيت خير بگرداند. تا او در نيت من دست نبرده و مرا پشيمان نکرده است، ببر و به حاجتمندي بده.[2]

 

 

 

قضاوت با اره

در زمان حكومت عمر بن خطّاب ، دو نفر زن بر سر كودك شيرخواره اى نزاع واختلاف كردند؛ و هر يك مدّعى بود كه كودك فرزند او است ، بدون آن كه دليلى بر ادّعاى خود داشته باشند.
عمر در قضاوت اين مساءله و بيان حكم فرو ماند، كه آيا كودك را به كدام يك از آن دو زن بدهد.
به همين جهت از اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام در خواست كرد تا چاره اى بينديشد و براى رفع مشكل اقدامى نمايد.
حضرت اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام هر دو زن را دعوت به صبر و سكوت نمود؛ و با موعظه از ايشان خواست تا حقيقت امر را بازگو نمايند، ليكن آن ها قانع نشدند و هر كدام بر ادّعاى خود پافشارى نموده و متقاضى دريافت كودك بودند.

حضرت با توجّه به اهميّت قصّه ، دستور داد تا ارّه اى بياورند، زن ها تا چشمشان به ارّه افتاد اظهار داشتند: يا علىّ! مى خواهى چه كنى ؟
امام علىّ عليه السلام فرمود: مى خواهم كودك را با ارّه از وسط جدا نمايم و سهم هر يك را بدهم .
هنگامى كه كودك را آوردند، يكى از آن دو زن ساكت و آرام ماند و ديگرى گفت : خدايا! به تو پناه مى برم ، يا علىّ! من از حقّ خود گذشتم و كودكم را به آن زن بخشيدم .
در همين لحظه ، حضرت امير عليه السلام اظهارنمود: ((اللّه اكبر!))؛ و خطاب به آن زن كرد و فرمود: اين كودك براى تو و فرزند تو است .
و سپس افزود: چنانچه اين بچّه مال آن ديگرى مى بود، مى بايست دلش به حال كودك خود مى سوخت و اظهار ناراحتى مى كرد.
در اين هنگام زنى كه آرام و ساكت بود، به دروغ و بى محتوائى ادّعاى خود اعتراف كرد؛ و گفت : كه من حقّى در اين كودك ندارم .
و در نهايت عمر از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام به جهت حلّ اين مشكل مهمّ، تشكّر و قدردانى كرد.
شیخ مفید، ارشاد، قضایاه علیه السلام فی خلافه عمر.

 

زلزله شدید!

در زمان ابوبکر و عمر، زلزله شدیدی در مدینه رخ داد، به طوری که عموم مردم ترسیدند. نزد ابوبکر و عمر رفتند، مشاهده کردند آن دو نفر از شدت ترس به شتاب حضور امیرالمؤمنین(ع) می روند.
مردم هم به تبعیت آنها حضور آن حضرت رسیدند. امیرالمؤمنین(ع) از منزل خارج شدند. ابوبکر و عمر و عموم در عقب آن بزرگوار رفتند تا به باروی شهر رسیدند. آن حضرت روی زمین نشست مردم هم اطراف او نشستند. دیوارهای مدینه مانند گهواره حرکت می کرد اهل مدینه از شدت ترس صداهای خود را بلند کرده و فریاد می زدند: یا علی به فریاد ما برس، هرگز چنین زمین لرزه ای ندیدیم. لب های آن حضرت به حرکت آمد و با دست به زمین زد و فرمود: ای زمین آرام و قرار بگیر. زمین به اذن خدا ساکت شد و قرار گرفت.
مردم از اطاعت و فرمانبرداری زمین از امیرالمؤمنین تعجب کردند، فرمود: شما تعجب کردید که اطاعت امر من نمود وقتی به او گفتم: قرار بگیر؟ عرض کردند: بلی، یا امیرالمؤمنین. فرمود: من همان انسانی هستم که خداوند در قرآن می فرماید:(و قال الانسان مالها) به زمین می گویم بیان کن برای من حوادث و اخباری که بر روی تو واقع شده و انجام گرفته است و به من بگو عمل هایی که مردم در روی تو به جا آورده اند.
پس از آن فرمود: اگر این همان زمین لرزه هایی بود که خداوند در سوره زلزله می فرماید زمین به من اخبار خود را خبر می داد، ولی آن نیست
تفسیر برهان، ج 4، ص 493، ح 1 و 6، نور الثقلین، ج 5، ص 648، ح 7.

 

مهارتهاي زندگي

مهارت مقابله با فشار عصبي
زندگي در دنياي مدرن با فشارهاي روحي و رواني بسياري همراه است. اگر اين فشارها بيش از حد به طول بينجامد بر زندگي افراد تاثير منفي مي گذارد و زمينه ساز بروز مشکلات جدي مي شود. با آموختن اين مهارت افراد هيجان هاي مثبت و منفي را در خود و ديگران مي شناسند و سعي مي کنند واکنشي نشان دهند که اين عوامل مشکلي براي آنها ايجاد نکنند.

مهارت مديريت هيجان
هر انساني که در زندگي خود با هيجانات گوناگوني از جمله غم، خشم، ترس، خوشحالي، لذت و موارد ديگر مواجه است که همه اين هيجانات بر زندگي او تاثير مي گذارد. شناخت و مهار اين هيجانات، همان مديريت هيجان است. براي کسب اين مهارت فرد به طور کامل بايد بتواند احساسات و هيجانات ديگران را نيز درک و به نوعي اين هيجانات را مهار کند.
مهارت حل مسئله
زندگي سرشار از مسائل ساده و پچيده است. با کسب اين مهارت بهتر مي توانيم مشکلات و مسائلي را که هر روز در زندگي برايمان رخ مي دهند، از سر راه زندگي مان برداريم.

مهارت تصميم گيري
براي برداشتن هر قدمي در زندگي بايد تصميم گيري کنيم، مسير زندگي انسان را تصميم گيري کنيم، مسير زندگي انسان را تصميم گيري هاي او مشخص مي کند. با آموختن اين مهارت اهداف خود را واقع بينانه تعيين و از ميان راه حل هاي موجود بهترين را انتخاب مي کنيم و مسئوليت عواقب آن را نيز به عهده مي گيريم.

مهارت تفکر خلاق
تفکر يکي از مهمترين مهارت هاي زندگي است. مهارت تفکر خلاق، همان قدرت کشف، نوآوري و خلق ايده اي جديد است تا در موارد گوناگون بتوانيم راهي جديد و موثر بيابيم. با آموختن تفکر خلاق، هنگام مواجهه با مشکلات و دشواري ها احساسات منفي را به احساسات مثبت تبديل مي کنيم.

هنگامي که تفکر خلاق را مي آموزيم ديگر مشکلات زندگي مزاحم ما نيستند، بلکه هر کدام فرصتي هستند تا راه حل هاي جديد بيابيم و مشکلات را به گونه اي حل کنيم که کسي تاکنون اين کار را نکرده باشد.

مهارت تفکر نقادانه
مهارت تفکر نقادانه موجب مي شود هر چيزي را به سادگي قبول يا رد نکنيم و پيش از آن، موضوع مورد نظر را به خوبي مورد بررسي قرار دهيم و پس از آن، در مورد رد يا پذيرش آن تصميم گيري کنيم. با آموختن تفکر نقادانه فريب ديگران را نمي خوريم و به عاقبت امور به خوبي فکر مي کنيم و دقيق و درست تصميم مي گيريم و ارتباطات درستي برقرار مي کنيم.

منبع براي مطالعه
مهارت هاي زندگي، تأليف آقاي سيدمهدي خطيب،
نشر: پژوهشکده اخلاق و روان شناسي اسلامي، با همکاري انتشارات دارالحديث

 

مجله پزشکي دکتر سلام

 

توكل يا بي عاري!

روزى امام علىّ بن ابى طالب ، اميرالمؤ منين صلوات اللّه عليه عبورش به گروهى از مسلمان ها افتاد كه در گوشه اى از مسجد را اشغال كرده بودند و به عبادت مشغول بودند.
حضرت علىّ عليه السلام نزديك ايشان رفت و فرمود: شما چه كسانى هستيد؟ و چه مى كنيد؟
در پاسخ به حضرت، اظهار داشتند: ما بر خداوند توكّل كرده ايم و عبادت او مى كنم.
حضرت فرمود: خير، چنين نيست ؛ بلكه شما بى عار و مُفت خور مى باشيد، چنانچه راست مى گوئيد و توكّل برخداوند متعال داريد، بگوئيد كه در چه مرحله اى از توكّل قرار داريد؟
گفتند: اگر چيزى به ما برسد، مى خوريم و قناعت مى كنيم و چنانچه چيزى به ما نرسد، صبر و تحمّل مى نمائيم .
سپس امام علىّ عليه السلام خطاب به ايشان كرد و با صراحت فرمود: سگ هاى محلّه ما نيز چنين روشى را دارند.
آنان با خون سردى گفتند: پس ما چه كنيم ، شما بفرمائيد كه چه رفتارى داشته باشيم ؟
حضرت فرمود: بايستى آنچه را كه ما يعنى ، پيامبر خدا و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام انجام مى دهيم ؛ شما مسلمان ها نيز چنان كنيد.
گفتند: شما چه كارهائى را انجام مى دهيد، تا ما تبعيّت نمائيم ؟
امام عليه السلام فرمود: ضمن سعى و تلاش و كار و عبادت ، آنچه به ما برسد پس از مصرف ، اضافه آن را بذل و بخشش مى كنيم . و اگر چيزى درآمدى نيافتيم ، خداوند منّان را؛ در هر حال شكر و سپاس مى گوئيم
محدث نوری،مستدرك الوسائل : ج 11، ص 220، ج 20.